علامه طهرانی (ره)

باید چشم را از دیدن غیر پاک کرد
بالجمله بايد چشم را از ديدن غير ليلي پاك كرد و گوش را از طنين و آواي جز او شستشو داد تا وي اذن نظاره به چهره و استماع سخنانش را بدهد. خدايا چكار بايد كرد ؟! راه چاره كدام است ؟! بالجمله و محصّل كلام اميدي و روزنهاي يافت ميشود يا بايد مأيوس بود ؟! زنان قبيلۀ ليلي ميگويند: آقاجان ! برو چشمت را تطهير كن ! گوشت را پاك كن ! تطهير چشم به گريه است در شبهاي تار از فراق محبوب ازل و ابد ؛ و تطهير گوش به نگهداري آن است از شنيدن سخنان تفرقهانگيز كه معشوق و محبوب را خوشايند نميباشد . پاك كردن چشم عَنْ كُلِّ ما لا يُحِلُّ اللَهُ النَّظَر إلَيْهِ و پاك كردن گوش عَنْ كُلِّ ما لا يُحِلُّ اللَهُ الاِسْتِماعَ إلَيْهِ . (به هر چه خدا حلال نميداند نگاه مكن ، و به هرچه خدا حلال نميداند گوش فرا مدار!)
مگر در اخبار نداريم كه خداوند عليّ اعلي هيچ چشمي را بيشتر از چشم گريان دوست ندارد ، و در روز قيامت همۀ چشمها گريانند مگر آن چشمي كه از عذاب خدا در نيمههاي شب گريان باشد ؟اين گريه براي چيست ؟ براي نظرهها و نگاههائي كه بغير خدا افتاده است. براي شستشوي جرمها و كثافاتي ميباشد كه چشم بصر و چشم بصيرت را فراگرفته و نظر به ليلي بدون آن تطهير و لايروبي و شستشو امكانپذير نميباشد . پس شستشو ، راه است و طريق به مقصد . بعد از اينكه اين راه طيّ شد ، انسان ميرود بالاتر تا اينكه بايد با خدا ، خدا را بشناسد . آنجا ديگر خداست و غير از او نيست . همۀ مراتب طيّ شده و اين شخصِ گريه كرده ، ديدگانش پاكيزه شده و نِساءِ حَيّ (زنان قبيله) هم وي را ملامت نميكنند. ميرود ، ميرود ، نزد ليلي ميرود . ديگر عشقش مادّي نيست . عشق مجازي نميباشد . ليلي بدن نيست ؛ روح است و نفس مجرّد است . در اينصورت اگر ليلي در مشرق عالم باشد و مجنون در مغرب عالم ، با هم ارتباط دارند . خوب ادراك ميكند: امروز سر ليلي درد ميكند ، ليلي خواب است ، ليلي بيدار است ، ليلي مريض است ، ليلي سالم است ...
بسياري از عاشقان از اصحاب رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و اصحاب ائمّۀ معصومين صلوات الله عليهم اينچنين بودهاند . اُوَيس يَمانيّ قَرَنيّ اينگونه بوده است . اصولاً وجدانشان ادراك ميكرد منويّات مواليان خودشان را . وجودشان ميفهميد مصالح و مفاسد خود را كه خواستۀ سروران و سيّدان و سالارانشان بود . دندان پيغمبر در روز اُحُد شكست ، در همان روز و همان ساعت دندان اُويس هم در يمن شكست .
خدا را باید با «خدا» شناخت . " آفتاب آمد دلیل آفتاب "
خداوند سبحانه و تعالي شأنه نور است و ظاهر ، و همۀ موجودات را او به ظهور رسانيده است . انسان ميخواهد برسد به او ؛ اينكه مخلوق است و ظهور ، كجا و كي و چگونه امكان دارد به ظاهر برسد ؟ وقتي از اظهارِ ظهور رفع يد نمايد، متّصل بشود به شعاع و برگردد به مبدأ نور . برگردد به خورشيد ، و برود در ذات خورشيد . آنجا ديگر شعاع نيست . خورشيد ، خورشيد است . و لهذا ذات خورشيد را غير از خورشيد ، موجودي نميتواند بشناسد .
ما هر چه خورشيد را تعريف و تمجيد و تحميد و تحسين نمائيم ، كجا حقيقتش را توانستهايم بازگو كنيم ؟ كجا خورشيد را خواهيم ديد ؟ كجا گرماي خورشيد را ادراك ميكنيم ؟ كجا از عظمت خورشيد و نفس خورشيد و كيفيّت و كمّيّت آن اطّلاعي پيدا ميكنيم ؟ ما ميليونها فرسنگ از خورشيد دوريم كه فيالجمله حرارتي از آن به ما ميرسد . وقتي بخواهيم خورشيد را نگاه كنيم بايد با شيشۀ سياه رنگي آن را مشاهده كنيم تا از پشت حجاب سياه و تاريك فقط بتوانيم قرص آنرا ملاحظه نمائيم .
معرفت ما به خورشيد همين مقدار است . چه كسي قدرت آنرا دارد كه خورشيد را پيدا كند و عارف و شناساي او گردد ؟ آن كس كه از اينجا برخيزد و برود در درون خورشيد ذوب شود و محو شود و از ذرّات وجود و هستي او گردي هم نماند ، او خورشيد را شناخته است . افسوس كه در آنجا «او» پيدا نميشود و عبارت و لفظ «او» در ذات خورشيد راه ندارد . ( الله شناسی - جلد اول )
سید : از جمله اموری که سالک همیشه باید ملتزم باشد امر مهم مراقبه می باشد. البته برای مراقبه نیز مراتبی هست که شخص سالک باید آن مراتب را بشناسد تا خود را به مراقبه ای که در حد اوست مزین نماید. فی المثل سالک مبتدی باید به انجام واجبات و ترک محرمات مشغول باشد اما همین شخص بعد گذشت مدتی و طی کردن مراحلی بنا بر فرموده مرحوم علامه(رحمة الله علیه) دیگر حتی باید از برخی مباحات نیز چشم پوشی کند و گوش خود را در معرض هر صوتی اگرچه حلال قرار ندهد اما همانطور که عرض شد این بعد از گذشت برخی مراحل است و چه بسا سالک مبتدی خود را ملتزم به مراقبه ای در این حد نماید و بعد از مدتی بریده و کم بیاورد. پس باید توجه داشت که طی مراحل برای سالک تدریجی است و عجله ابدا به نفع او نمی باشد بلکه خطرناک نیز هست.// الهی انت کما احب فجعلنی کما تحب
ما را ز ما بگير و خودت را به ما بده ...