ستون حنانه
دلتنگی از جنس ستون حنانه

پیامبر مهربانی و صلح و آزادی بود . صلی الله علیه و آله و سلم . رحمت للعالمین بود . یعنی وقتی به جمال نورانیش نگاه می کردی همه غمها از دلت فرار می کردند . اصلاْ وقتی نام " محمد " را تکرار میکنی انگار ارامشی بر وجودت حاکم میشود که میخواهی در ملکوتش همه عمر را غوطه ور بمانی . آرامشی از جنس نم نم باران و خنکای سحر و سفیدی قرص کامل ماه .

بعد از نماز بر یکی از ستونهای مسجد تکیه میداد و مردم را موعظه می فرمود.و چند سال به همین منوال گذشت تا اینکه روزی یکی از زنان صحابه به آن حضرت عرض کرد : پسرم نجار است ، اجازه بفرمایید منبری بسازد تا همه صحابه از جمال شما بهره گیرند . حضرت اجازه دادند و او منبری برای پیامبر ساخت که سه پله داشت . وقتی پیامبر بالای آن منبر رفتند و بر عرشه منبر قرار گرفتند آن ستونی که پیامبر به آن تکیه میدادند مانند بچه شتری که بچه خود را گم کرده باشد به ناله در آمد. پیامبر از ستون می پرسند که برای چه اینگونه شیون و زاری می کنی؟ ستون پاسخ می دهد که : از جدائی تو دلخون گشته ام . ای جان جهان ؛هنگامی که از من جدا می گشتی و از مسجد بیرون می رفتی ،از فراق تو جانم به لب می آمد ؛اکنون که می خواهی مرا به کلی رها کنی ، چگونه ناله نکنم . . . .
بیشتر اصحاب با شنیدن این ناله گریه کردند. آن حضرت از منبر فرود آمدند دست ملاطفت در بر آن درخت کشیدند؛ آنگاه درخت آرام شد. سپس با آن طنین روح نواز فرمودند : آیا دلت می خواهد ترا نخلی کنند و همگان از میوه تو بهره مند شوند ؟آیا دلت می خواهد ترا در آن دنیا به شکل سروی در آورند و همیشه برای ابد تازه و سر سبز و خرم باشی ؟ ستون گفت : من این مزایا ی وجودی را نمی خواهم ؛من آن وجود ازلی و ابدی را می خواهم که فنا را بر آن راهیابی نیست . ستون را در زمین دفن کردند تا مانند مردم در روز رستاخیز ، سر از خاک بیرون آورد . . .
ابن بَریده می گوید: وقتی پیامبر اکرم (ص) ناله ستون را شنید برگشت و آن را نوازش نمود و پاداش او را به سرسبزی دائم در این جهان یا در بهشت که اولیاءالله از ثمره ی آن بهره برند پیشنهاد نمود که ستون حنانه دومین پیشنهاد را اختیار کرد . هنگام تعمیر مسجد پیامبر امر فرمودند که آن ستون را بین منبر و محراب دفن کنند. اکنون ستونی را که در جای آن ستون است "استوانة الحنانة" می نامند. که زائران حرم مطهر روضه نبوی در پای آن به نماز و عبادت الهی می پردازند . جناب مولانا در مثنوی آورده است :
استن حنانه از هجر رسول / ناله میزد همچو ارباب عقول * گفت پيغمبر چه خواهى اى ستون / گفت جانم از فراقت گشت خون * مسندت من بودم از من تاختى / بر سر منبر تو مسند ساختى * گفت خواهى كه ترا نخلى كنند / شرقى و غربى ز تو ميوه چنند * يا در آن عالم حقت سروى كند / تا تر و تازه بمانى تا ابد * گفت آن خواهم كه دايم شد بقاش / بشنو اى غافل كم از چوبى مباش * آن ستون را دفن كرد اندر زمين / تا چو مردم حشر گردد يوم دين
عبدعاصی:خدای متعال همه موجوداتی را که خلق کرده بصورت بالقوه مستعد سیرالی الله قرارداده است . حتی جمادات و نباتات و حیوانات . جمادی مثل ستون حنانه عارفه به مقام ولایت کلیه الهیه که در حقیقت محمدیه متجلی گشته می شود . یا مثلاْ سنگ عقیق یافیروزه . ضریح منوره حضرت سیدالشهدا(س) . یا گیاهی میشود زیتون یا خرما یا عسل . حیوانی میشود مرکب حضرت ختمی(ص) یا سگ اصحاب کهف یا ذوالجناح . آنوقت انسان کجا باید قرار بگیرد / ببین که من و تو چه جایگاهی داریم و چه میزان محبت در قلبمان ذخیره کردیه ایم ؟ آیا ارواح مطهری که بی واسطه از نفس ولی الله الاعظم (عج) بهره برده اند از جمادونبات وحیوان کمترند؟ آیا عرفای شیعی که به اذن حجت کبری(عج) مجرای استفاضه همه مخلوقات میشوند توانایی سیر دادن شیفتگان و طالبان را ندارند ؟ پس باید گشت و دست به دامن ولی خدایی از تبار لاهوتیان شد و به مدد انفاس قدسیه او طریق الی الله را پیشه کرد . سیروسلوک هنر مردان خداست . سیروسلوک شهادت است . شهادت مقدس است چون شهود خدا و اولیای اوست . تا پا بر فرقدان این عالم نیستی نگذاریم و مراقبه مجدانه شغلمان نشود اگر دستمان به استاد خبیر هم برسد باز پیاده هستیم . خدای کریم به حق صلحا و خاصان درگاهش ما را از محبین و مریدین قرار دهد . به روح نبی مکرم اسلام اشرف مخلوقات عقل اول جلوه ذات ربوبی جد اعلای ائمه هدی (ع)صلوات
















دستخط علامه طهرانی(ره)درباره مرحوم قوچانی(ره)









ما را ز ما بگير و خودت را به ما بده ...