ستون حنانه

دلتنگی از جنس ستون حنانه

پیامبر مهربانی و صلح و آزادی بود .  صلی الله علیه و آله و سلم . رحمت للعالمین بود . یعنی وقتی به جمال نورانیش نگاه می کردی همه غمها از دلت فرار می کردند . اصلاْ وقتی نام " محمد " را تکرار میکنی انگار ارامشی بر وجودت حاکم میشود که میخواهی در ملکوتش همه عمر را غوطه ور بمانی . آرامشی از جنس نم نم باران و خنکای سحر  و سفیدی قرص کامل ماه .

 

بعد از نماز بر یکی از ستونهای مسجد تکیه میداد و مردم را موعظه می فرمود.و چند سال به همین منوال گذشت تا اینکه روزی یکی از زنان صحابه به آن حضرت عرض کرد : پسرم نجار است ، اجازه بفرمایید منبری بسازد تا همه صحابه از جمال شما بهره گیرند . حضرت اجازه دادند و او منبری برای پیامبر ساخت که سه پله داشت . وقتی پیامبر بالای آن منبر رفتند و بر عرشه منبر قرار گرفتند آن ستونی که پیامبر به آن تکیه میدادند مانند بچه شتری که بچه خود را گم کرده باشد به ناله در آمد. پیامبر از ستون می پرسند که برای چه اینگونه شیون و زاری می کنی؟ ستون پاسخ می دهد که : از جدائی تو دلخون گشته ام . ای جان جهان ؛هنگامی  که از من جدا می گشتی و از مسجد بیرون می رفتی ،از فراق تو جانم به لب می آمد ؛اکنون که می خواهی مرا به کلی رها کنی ، چگونه ناله نکنم . . . . بیشتر اصحاب با شنیدن این ناله گریه کردند. آن حضرت از منبر فرود آمدند دست ملاطفت در بر آن درخت کشیدند؛ آنگاه درخت آرام شد. سپس با آن طنین روح نواز فرمودند : ‌آیا دلت می خواهد ترا نخلی کنند و همگان از میوه تو بهره مند شوند ؟‌آیا دلت می خواهد ترا در آن دنیا به شکل سروی در آورند و همیشه برای ابد تازه و سر سبز و خرم باشی ؟ ستون گفت : من این مزایا ی وجودی را نمی خواهم ؛من آن وجود ازلی و ابدی را می خواهم که فنا را بر آن راهیابی نیست . ستون را در زمین دفن کردند تا مانند مردم در روز رستاخیز ، سر از خاک بیرون آورد . . .

 ابن بَریده می گوید: وقتی پیامبر اکرم (ص) ناله ستون را شنید برگشت و آن را نوازش نمود و پاداش او را به سرسبزی دائم در این جهان یا در بهشت که اولیاءالله از ثمره ی آن بهره برند پیشنهاد نمود که ستون حنانه دومین پیشنهاد را اختیار کرد . هنگام تعمیر مسجد پیامبر امر فرمودند که آن ستون را بین منبر و محراب دفن کنند. اکنون ستونی را که در جای آن ستون است "استوانة الحنانة" می نامند. که زائران حرم مطهر روضه نبوی در پای آن به نماز و عبادت الهی می پردازند . جناب مولانا در مثنوی آورده است :

 استن حنانه از هجر رسول / ناله میزد همچو ارباب عقول *  گفت پيغمبر چه خواهى اى ستون / گفت جانم از فراقت گشت خون * مسندت من بودم از من تاختى / بر سر منبر تو مسند ساختى * گفت خواهى كه ترا نخلى كنند / شرقى و غربى ز تو ميوه چنند * يا در آن عالم حقت سروى كند / تا تر و تازه بمانى تا ابد * گفت آن خواهم كه دايم شد بقاش / بشنو اى غافل كم از چوبى مباش آن ستون را دفن كرد اندر زمين / تا چو مردم حشر گردد يوم دين

 

عبدعاصی:خدای متعال همه موجوداتی را که خلق کرده بصورت بالقوه مستعد سیرالی الله قرارداده است . حتی جمادات و نباتات و حیوانات . جمادی مثل ستون حنانه عارفه به مقام ولایت کلیه الهیه که در حقیقت محمدیه متجلی گشته می شود . یا مثلاْ سنگ عقیق یافیروزه . ضریح منوره حضرت سیدالشهدا(س) . یا گیاهی میشود زیتون یا خرما یا عسل . حیوانی میشود مرکب حضرت ختمی(ص) یا سگ اصحاب کهف یا ذوالجناح . آنوقت انسان کجا باید قرار بگیرد / ببین که من و تو چه جایگاهی داریم و چه میزان محبت در قلبمان ذخیره کردیه ایم ؟ آیا ارواح مطهری که بی واسطه از نفس ولی الله الاعظم (عج) بهره برده اند از جمادونبات وحیوان کمترند؟ آیا عرفای شیعی که به اذن حجت کبری(عج) مجرای استفاضه همه مخلوقات میشوند توانایی سیر دادن شیفتگان و طالبان را ندارند ؟ پس باید گشت و دست به دامن ولی خدایی از تبار لاهوتیان شد و به مدد انفاس قدسیه او طریق الی الله را پیشه کرد . سیروسلوک هنر مردان خداست . سیروسلوک شهادت است . شهادت مقدس است چون شهود خدا و اولیای اوست . تا پا بر فرقدان این عالم نیستی نگذاریم و مراقبه مجدانه شغلمان نشود اگر دستمان به استاد خبیر هم برسد باز پیاده هستیم . خدای کریم به حق صلحا و خاصان درگاهش ما را از محبین و مریدین قرار دهد . به روح نبی مکرم اسلام اشرف مخلوقات عقل اول جلوه ذات ربوبی  جد اعلای ائمه هدی (ع)صلوات

علامه طهرانی(ره)

تصاویری جدید از حضرت علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی (ره) وصی رسمی عارف کامل حضرت آقای سید هاشم موسوی حداد ( اعلی الله مقامه الشریف )

مکتب تفکیک

مکتب تفکیک ؟؟؟  ( این مطلب برای بازخوانی دوباره از آرشیو دی ماه ۸۹ گذاشته شده است)

مکتب تفکیک (مکتب مشهد و مکتب معارف نیز خوانده می‌شود) مکتبی در علوم مذهبی شیعی است که پیروانش بر تفکیک آموزه‌های فلسفی از روش‌های دین‌شناسی تأکید دارند. این مکتب منتج از آموزه‌های میرزا مهدی اصفهانی در مشهد شکل گرفت. او سه دوره زندگانی داشته که در دوره اول(۱۸سال) در نجف دردروس میرزای نائینی شرکت میکرده ودرسلک شاگردان عرفانی آیت الله سید احمد کربلایی بوده وپنج سال شاگردی کرده است. ازآخوندخراسانی وصاحب عروه بهره جسته ویامرحومان بهاری همدانی وسیدعلی قاضی و آقاسیدجمال گلپایگانی مراوده پیداکرده است . اما دوره دوم دوره دگرگونیش بوده وبافلسفه وعرفان به مخالفت برمی خیزد وبه گفته محمدرضاحکیمی تشرفی به محضرحضرت مهدی (عج) پیدا میکند!!!دوره سوم مهاجرت از نجف به مشهداست وتدریس دروس خارج ومعارف.عنوان مکتب تفکیک نحستین بار توسط محمدرضا حکیمی طی مقاله‌ای با همین نام در شمارهٔ ۱۲، سال نهم کیهان فرهنگی ، در اسفند ۱۳۷۱ معرفی شد و شهرت یافت. پس از آن و در سال ۱۳۷۵ وی کتابی با همین نام منتشر کرد و در آن به تفسیر دیدگاه‌های این مکتب و معرفی بنیان‌گذاران آن پرداخت.

تفکیکیون جریان غالب فکری در حوزه علمیه مشهد را تشکیل می‌دهند و چنان در اعتقادات خود راسخند که حضرت امام خمینی(ره) که خود از اعظم اساتید فلسفه و عرفان بودند در سال ۱۳۵۸ به احترام حفظ وحدت عمومی حوزه مشهد و حاکمیت دینی، از ادامه درس تفسیر قرآن خویش که در قالب برنامه «با قرآن در صحنه» از تلویزیون پخش می‌شد، خودداری کرد. یا در دهه هفتاد شمسی با حضور آیت الله جوادی آملی که از فلاسفه بنام و ازشاگردان حضرت علامه طباطبایی(ره) هستند در مشهد برای زعامت حوزه علمیه این شهر مخالفت کردند .

و اما : حکمت شیعی ، حکمتی است که وحی را با برهان حقیقی و عرفان قطعی هماهنگ می‌داند، مکتب تفکیک در نقطة مقابل این عقیده است و در تعریف آن آمده که:
"مکتب جداسازی سه راه و روش معرفت و سه مکتب شناختی در تاریخ شناختها و تأملات و تفکرات انسانی، یعنی راه و روش قرآن، راه و روش فلسفه و راه و روش عرفان"  . "مکتب تفکیک در مورد این سه مبنا و مکتب (وحی، فلسفه، عرفان) تفکیکی است نه تأویلی و مزجی و التقاطی و تطبیقی، زیرا این امر را ناشدنی می‌داند" این مکتب هدف خود را خالص مانی شناختهای قرآنی و سره فهمی این شناختها و معارف می‌شناسد، و در تاریخچة آن باید گفت:هر چند از نظر تحقیقی این مکتب سابقه خود را به نزول قرآن پیوند می‌زند ولی از نظر تنظیم و تألیف، تاریخی بیش از یک قرن ندارد. زیرا بنیان آن را در سدة چهاردهم هجری مرحوم میرزا مهدی اصفهانی بنا بود که پس از وی مرحوم شیخ مجتبی قزوینی آن را ادامه داد، سخن این مکتب این است که تنها راه شناخت حقیقی، راه وحی است. زیرا وحی سخن آخر را در باب معارف می‌زند، اما راه عقل (فلسفه) و راه کشف (عرفان) چون با تفکرات بشری ممزوج شده است. راه به سر منزل مقصود نمی‌برد. نتیجه‌ای که تفکیکیان می‌گیرند اینستک ه:این سه محتوا منطبق نیستند و این همانی ندارند، پس باید از هم جدا گردند و مرزبندی شوند.

میرزامهدی اصفهانی-شیخ مجتبی قزوینی-آیت الله زرآبادی-محمدرضاحکیمی وآیت الله سیدان

بینانگذاران این مکتب بر این باورند که می‌بایست میان روش‌های مختلف دسترسی به حقایق جدایی انداخت. در حقیقت قائل به تفکیک روش‌های مختلف معرفت شناختی هستند. آنان به شدت به روش معرفتی ملاصدرا شیرازی می‌تازند و روش او را موجب خلط روشی شناختی می‌دانند. یکی از معروف‌ترین ایشان آیت الله سید موسی زرآبادی است. دربارهٔ مکتب تفکیک در سال‌های اخیر کتاب‌های چندی نوشته و منتشر شده‌است. برخی تنها به بیان سرگذشت و برخی دیگر به تحلیل مکتب اقدام کرده‌اند. به سال ۱۳۸۷ هم کتاب الهیات الهی یا الهیات بشری در این راستا از حکیمی انتشار یافت. آیت الله صادق لاریجانی یکی از منتقدان این مکتب است.کتاب "آیت عرفان " نیز به سرگذشت یکی از بینانگذاران این مکتب (شیخ علی اکبر الهیان)و دیدگاه‌های وی پرداخته‌است. کتاب صراط مستقیم نقد مبانی مکتب تفکیک تألیف شیخ محمد حسن وکیلی، مبانی و اصول فکری این مکتب را زیر سؤال برده‌است.

حضرت علامه عارف سید محمد حسین طهرانی(ره) از شاگردان علامه طباطبایی و آیت الحق و العرفان سید هاشم حداد(ره) و از منتقدین مکتب مشهد، آراء میرزا مهدی را با آراء شیخ احمد احسائی مشابهت داده و معتقد است رد عرفان و فلسفه از طرف میرزا مهدی ، در اثر «وازدگی نفس» و به‌واسطهٔ «عدم تحمل و عدم وصول» در سلوک و از سر کین می باشد . .

علامه به‌نقل از آیت الله سید جمال‌الدین گلپایگانی، استاد سلوک میرزا مهدی، وی را دارای ظرفیت سلوک نمی‌داند و روانه‌کردن او به ایران را به‌درخواست گلپایگانی و به‌دلیل وخامت اوضاع جسمی او می‌داند. وی ماجرای رؤیت امام عصر(عج) توسط میرزا مهدی به‌صورت مکاشفه در قبرستان وادی‌السلام را بدین صورت ذکر کرده است: از جمله دستورها این بود که :

نوافل خود را به‌نحو نماز جعفر طیار بخواند؛ او در وقتی چنین حالی پیدا کرد (میرزامهدی) که به‌هر جا نگاه می‌کرد، سید جمال می‌دید، و ما هرچه خواستیم به‌ او بفهمانیم این معنای حقیقت وجود نیست... نشد و این رؤیت را دلیل بر آن می‌گرفت که در عالم وجود حجت خدا، سیدجمال است؛ و پس از خارج شدن از این حال برای او شک و تردید پیدا شد که آیا سیر و سلوک حق است و یا باطل؟ و روزی که در وادی‌السلام رفته بوده است در مکاشفه‌ای می‌بیند که حضرت بقیةالله ارواحنا فداه کاغذی به او دادند که در پشت آن کاغذ به‌خط سبز نوشته است: «أنا الحجة ابن الحسن». خودش این مکاشفه را تعبیر به بطلان سیر و سلوک خود نمود...

حضرات زیر از شاگردان میرزا مهدی اصفهانی و مکتب تفکیکی هستند . مکتب تفکیک رابطه ای با عرفان ندارد و محیی الدین ابن عربی و طریق سیر وسلوک مرحوم قاضی(ره) را مردود می دانند :

شیخ مجتبی قزوینی-آیت الله سیدعلی سیستانی-آیت الله حسنعلی مروارید-آیت الله محمدباقرملکی میانجی-میرزاجوادآقا تهرانی-آیت الله سیدصدرالدین صدر-آیت الله هاشم قزوینی-آیت الله محمدحسن بروجردی-آیت الله سیدعلی شاهرودی-محمدتقی شریعتی مزینانی-آیت الله محمدباقرنجفی-سیخ محمودحلبی-آیت الله سیدعلیرضاقدوسی-آیت الله حسین وحیدخراسانی-آیت الله مرتضی علم الهدی

ایت الله وحید خراسانی

عبدعاصی: یادداشت " مکتب تفکیک "  جبهه گیری در مقابل علمای این نظریه نیست و صرفاْ جهت آگاهی خوانندگان وبلاگ می باشد . آیت الله خرازی از علمای بزرگوار قم به نقل از آیت الله وحید خراسانی نوشته که مرحوم میرزا مهدی به امام خمینی ارادت زیادی داشته و حتی آقای وحید می گوید که شنیدم میرزا مهدی در بست شیخ بهایی امام را دید و خم شد و دست ایشان را به خاطر کتاب کشف اسرار بوسید و اضافه می کند اصحاب خاص میرزا مهدی با امام رابطه گرمی داشتند و یه وقتی امام به مشهد رفت و سه ماه ماند و با آن جماعت جلسات گرمی داشت با آنکه با هم اختلاف مشرب داشتند. ایت الله بهجت(ره) میفرمودند ک میرزا مهدی در اواخر عمر از مواضعش برگشت . . .

آیت الله یعقوبی قائنی

عالم ماورای طبیعت در بیانات حضرت آقای حاج حسین یعقوبی قائنی(سلمه الله)

انسان همان طور که از چشم و گوش ظاهر برخوردار است، قلبش نیز چشم و گوشی دارد که وقتی از دنیا می رود و بدن و اعضای او از کارمی افتد هم می بیند و هم می شنود.
در احادیث وارد شده است که وقتی روح از بدن مؤمن بیرون می رود و می بیند که اهل او گریه می کنند، با صدای بلند به آنان می گوید : من اینجا هستم، ناراحت نیستم، چرا گریه می کنید؟ و اگر خدای ناکرده، اهل عذاب باشد، ناله می کند و فریاد می کشد، لیکن کسی صدای او را نمی شنود.
در مورد تسبیح اشیاء نیز قرآن می فرماید :
و إن من شئ الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم
 (هیچ چیزی نیست مگر آنکه خدا را حمد و تسبیح می کند، ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید.)
"یسبح بحمده" طبق بعضی تفاسیر به معنای "یسبح مع حمده" می باشد، یعنی موجودات عالم، علاوه بر تسبیح خداوند، به حمد او نیز مشغول هستند.چرا ما تسبیح اشیاء را نمی فهمیم؟ زیرا تسبیح آنها خارج از عالم طبیعت است و شنیدن آن با گوش مادی ممکن نبوده، به گوش قلب نیاز دارد.
کسانی که اهل کشف و مکاشفه هستند به واسطه ی آنکه چشم و گوش قلبشان باز شده، گاهی بعضی از امور پشت پرده و ماورای طبیعت را می بینند یا می شنوند. به عنوان نمونه به این مکاشفه که برای یکی از آنان پیش آمده، عنایت کنید :
وی می گوید : ظهر یک روز گرم برای خواندن فاتحه برای اموات به قبرستان رفتم. در آنجا ناگهان صدای ناله ی بسیار سوزناکی را شنیدم. نخست فکر کردم عرب ها طبق رسمی که دارند مشغول داغ زدن شترهای خود هستند. با خود گفتم : عجب آدم های قسی القلبی هستند که این کار را در گرمای شدید ظهر انجام می دهند! امّا چیزی نگذشت که متوجه شدم صدای ناله از نزدیک من و از داخل یک قبر می آید!
مرحوم شیخ بهائی رضوان الله علیه نیز قضیه ای را از عارفی که در مقبره ای از مقابر تخت فولاد اصفهان سکونت داشته نقل می کند که بنابر نقل مرحوم شیخ عباس قمی از این قرار است : وی گوید : روز قبل در این قبرستان جماعتی جنازه ای را آوردند و در اینجا دفن کردند و رفتند. ساعتی بعد ناگهان بوی خوشی به مشامم خورد که از بوهای این دنیا نبود. با تعجب به چپ و راست خود نگاه کردم، جوان خوش صورتی را در لباس پادشاهان دیدم که به سوی آن قبر می رود، و همین که کنار قبر نشست ناپدید شد و گویا داخل قبر رفت.چیزی نگذشت که بوی بسیار آزار دهنده ای به مشامم خورد که از هر بوی بدی نفرت انگیزتر بود. در این هنگام متوجه شدم که سگی به طرف همان قبر رفت و مانند آن جوان کنار قبر پنهان شد.من همچنان در حیرت و تعجب بودم که آن جوان با حالی پریشان و بدنی مجروح از قبر بیرون آمد و از همان راهی که آمده بود بازگشت. به دنبال او رفتم و از وی خواهش کردم که حقیقت ماجرا را برایم بگوید. گفت: من عمل صالح این میت بودم و آن سگ عمل غیر صالح او بود. من مأمور بودم در قبر بمانم و با صاحب آن مأنوس باشم. از اینرو کوشیدم آن سگ را از قبر بیرون کنم، امّا وی مرا مجروح ساخت و نگذاشت با او باشم، لذا از قبر بیرون آمده و او را با آن سگ وا گذاشتم.
به خدا پناه می بریم از سخط و عذابش و از او از رحمت واسعه اش مسألت می طلبیم.
بلی همچنان که مرحوم شیخ بهائی رضوان الله علیه نیز در پایان این جریان اشاره فرموده، تجسم اعمال و صورت یافتن آنها متناسب با اعمال خوب و اعمال بد، حقیقتی است که در روایات نیز بدانها اشاره شده است.در این رابطه مکاشفه ی عجیب دیگری از زبان شخصی قبرکن نقل شده که عبرت انگیز است. گوید : بر بالای سردابی رفتم که میتی را در آن خوابانده بودند. از آنجا عقرب بزرگی به اندازه ی یک لاک پشت را دیدم که پای او را نیش می زد! من تصورکردم که از عقرب های این عالم است، لذا کلنگی را که در دست داشتم از بالا به طرف آن پرتاب کردم تا او را خلاص کنم، امّا ناگهان دیدم نیش بزرگ خود را بر بالای سر گرفته و به طرف من حمله ور گردید! از وحشت پا به فرار گذاشته، به شدت از آنجا دور شدم. در این هنگام نهر آبی در مقابل خود دیدم که شخصی در فاصله ی زیادی از من درآن نهر مشغول آب تنی بود. خود را به سوی نهر رساندم و به عقب نگاه کردم. عقرب را دیدم که به کنار نهر آمد و نیش خود را در آب فرو کرد و بازگشت. آرام آرام بازگشتم و با تعجب متوجه شدم بدن شخصی که مشغول آب تنی بود در اثر زهرآن عقرب متلاشی شده است! نعوذ بالله من خزی الدنیا و عذاب الآخره. ما از دور چیزی به گوشمان می خورد. خدا نکند کسی به عذاب اخروی گرفتار شود. عذاب آخرت به هیچ وجه قابل قیاس با عذاب های دنیوی نیست. حالا این مکاشفه بیانگر چه قضیه ای بوده و این عذاب نتیجه ی چه عمل ناپسندی بوده است، خدا می داند. بسا این عقرب حاصل زخم زبانی باشد که شخص به آن مبتلا بوده و مردم را پیوسته با نیش زبان خود آزار می داده است. بهشت و جهنم عالم برزخ را ما خودمان می سازیم. اعمال نیک ما حور و قصر و گل و میوه می شود و اعمال بد نیز ظلمت و مار و عقرب به وجود می آورد.
انسان در عالم برزخ با ملکات خود محشور است . کسانی که ملکاتشان خوب است همواره با باغ وگل و آب و درخت و ... سر و کار دارند و در عالم خواب یا عالم کشف، همین امور را مشاهده می کنند و وقتی می میرند در همانجا خواهند بود. امّا اگر خدای ناکرده، دارای صفات بد و ملکات ناپسند باشند مثل کسانی که همواره در صدد آزار و اذیت مردم اند، نوعأ با حیوانات درنده، مار و عقرب و اژدها، آدم های سیاه و بد قیافه و مناظر وحشتناک مواجه شده، غالباً در جنگ و دعوا و چاقو کشی به سر می برند که در واقع اینها صورت اعمالشان است که در باطن آنان به وجود آمده و به شکل های مختلف در عالم خواب وعالم برزخ ممثل خواهد شد.
اهل سیروسلوک نوشته اند و به تجربه نیز رسیده است که انسان می تواند با اعمال نیک و صفای باطن در همین دنیا چشم برزخی پیدا کند و صورت اعمال خود را عیناً مانند عالم برزخ ببیند. اولین چیزی که چنین افرادی مشاهده می کنند، صورت اعمال خودشان است. و فایده اش این است که اگر مشکلی در آن باشد می توانند با توبه و انابه و استغفار و توسل، آنرا مرتفع سازند. رسول خدا صلی الله علیه و آله بر بالین جوانی که در حال احتضار بود حاضر شدند و به او فرمودند : بگو: لا اله الا الله. لیکن جوان نتوانست بگوید.  من کان آخر کلامه لا اله الا الله دخل الجنة.
کلید بهشت، گفتن لا اله الا الله است، البته بشرطها و شروطها . یعنی لا اله الا الله با حقیقت، که همان ولایت است. حالا چقدر شقاوت و چه اندازه بد بختی است که انسان در آخرین لحظه ی حیات و زندگی از این کلید سعادت محروم بماند و موفق به آن نشود و یا اگرهم موفق شود از شرط لازم یعنی ولایت برخوردار نباشد. پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله هر چه تکرار کردند، جوان نتوانست آنرا بر زبان جاری کند. آن بزرگوار از بانوئی که در آنجا حاضر بود پرسیدند : آیا این جوان مادر دارد؟ عرض کرد : من مادر او هستم. سؤال کردند : آیا از او ناراضی هستی؟ پاسخ داد : بلی، اکنون شش سال است که با او صحبت نکرده ام! فرمودند : از او راضی شو. گفت : یا رسول الله! خدا به رضایت شما از او راضی باشد.
ناگهان زبان جوان باز شد. حضرت فرمودند : بگو: لا اله الا الله. سپس پرسیدند : چه می بینی؟ پاسخ داد : مرد سیاه بد قیافه ای را با لباس های کثیف و بوی گند می بینم که گلو و راه نفس مرا گرفته است.
در واقع با گفتن لا اله الا الله، داخل عالم ماوراء این عالم می شود و اول چیزی که می بیند صورت گناه و عمل خودش می باشد. اینک مادرش از او را راضی شده، حال باید خدا هم او را ببخشد.
حضرت فرمودند : بگو: "یا من یقبل الیسیر و یعفوعن الکثیر إقبل منّی الیسیر و اعف عنّی الکثیر إنک انت الغفور الرحیم".  جوان این کلمات را بر زبان جاری ساخت. پرسیدند : اکنون چه می بینی؟ عرض کرد : مردی سفید، با صورتی زیبا و بوی خوش و لباس های نیکو را می بینم که نزد من آمده و آن مرد سیاه می خواهد برود. با شفاعت رسول خدا و ذکر این کلمات، گناه او بخشیده شد و آثار عمل ناپسند او مرتفع گردید. اگر مورد این لطف قرار نمی گرفت، آن شخص بد قیافه همیشه با او می ماند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند : این کلمات را تکرار کن سپس پرسیدند : چه می بینی؟ عرض کرد : آن مرد سیاه را نمی بینم و آن شخص سفید نزد من است. و سرانجام آن جوان با آن حال خوش از دنیا رفت.
همچنین از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمودند : هنگامی که مرا به آسمان بردند، وارد بهشت شدم و ملائکه ای را دیدم که در آنجا مشغول ساختن بنا (و قصرهای مجللی) با خشت هایی از طلا و نقره هستند، اما گاهی دست از کار می کشند.روشن است که دست کشیدن از کار به سبب خستگی نیست. زیرا خستگی از لوازم جسم و عناصر اربعه است و چون ملائکه از عالم ماده نیستند خسته نخواهند شد، بنابراین باید سبب دیگری در این کار باشد.
حضرت می فرمایند : از آنان پرسیدم: سبب اینکه گاهی کار می کنید و گاهی دست از کار می کشید چیست؟ گفتند: دست می کشیم تا برای ما مصالح بیاید. گفتم : مصالح شما چیست؟ پاسخ دادند : قول مؤمن در دنیاست که می گوید: "سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر". لذا هر گاه این تسبیحات را بگوید مشغول ساختن بنا می شویم و وقتی بازایستد دست از کار می کشیم.
بلی، عالم برزخ، صورت اعمال آدمی است. مصالح آنرا خودش می فرستد و عمل اوست که برایش قصر و باغ یا خدای ناکرده آتش داغ می سازد. انسان باید مواظب رفتار و گفتار خود باشد. علاوه بر آن باید بدانیم که اعمال ما در همین عالم و در زندگی مان، در جلب نعمت و سلب توفیق، وسعت و تنگی روزی، گرفتاری و دفع بلا و... مؤثر است. "ربّ کلمة سلبت نعمة" . چه بسایک کلمه ی بی مورد نعمت عظیمی را از انسان سلب نماید. حیف است که موجودات عالم همه غرق در ذکر و تسبیح خدا باشند و انسان در غفلت و بطالت به سر برد و مواظب گفتار و کردار خود نباشد. [ بر محمد و آل محمد صلوات ]

آیت الله قوچانی

عارف واصل آیت الحق و العرفان حضرت آیت الله شیخ عباس مجتهد هاتف قوچانی(ره)

حضرت شیخ عارف وصی الکملین آیت الحق و العرفان حاج شیخ عباس مجتهد هاتف قوچانی(ره)  از شاگردان سید العرفاء المتاخرین آیت الله حاج سید علی قاضی طباطبایی(ره) بود که مقام خلافت بعد از ایشان را هم داشت واقعاْ مظلوم بود و هست . ظاهراً سی دوره اسفار را بدستور استادش تدریس کرد . آیت الله قوچانی(ره) برعکس حضرت حداد (ره) که کمتر سخن می گفت و دائم در سکوت بود و زمان طولانی به فکر و تامل مشغول بود اگر رغبتی در مخاطب می دید با تمام وجود متوجه به او می شد . به همین علت اکثر آثاری که از مرحوم قاضی(ره) وجود دارد مستند به ایشان است . می گویند هروقت بر مرحوم قاضی(ره) وارد می شد استاد به احترام او بلند می شد و در اواخر عمر که برایش سخت بود بواسطه خود شیخ عباس برمی خاست و این برای شیخ سنگین بود اما چون دستور استاد بود واجب الاطاعه قلمداد می کرد . خودش می فرمود : نشد فصلی یا دفتری از مثنوی را بخوانم که قبلش مرحوم قاضی(ره) ابیاتی را از حفظ نخواند و هنوز صدایش در وجود من نشاط و خرسندی و حالت حماسی بوجود می آورد . در سالهای آخر عمر مرحوم قاضی(ره) که اوقات غم انگیزی بود تنها شیخ عباس قوچانی(ره) بود که یارویاور استاد خود شد .  ناقل قضیه فتح باب مرحوم قاضی(ره) به وسیله مولا قمربنی هاشم(ع)  و عبارت " حضرت ابوالفضل العباس(ع) کعبه اولیاست " مرحوم قوچانی(ره) است و این مطلب حاکی از آن است که ایشان نزد استاد بسیار بسیار مقرب بوده که استاد از حالات خودش برای او نقل کرده است . این وعده مرحوم آیت الحق سید علی قاضی(ره) به وصی خود آیت الله شیخ عباس هاتف قوچانی(ره) است که می فرماید : در ایام آخر عمر زمانی که اهل و عیال و اولاد , تو را ترک کردند و تو تک و تنها در نجف ماندی ... آری این زمان در ایام آخر عمر به هدف می رسید و در می یابی ! ! !  

مرحوم قوچانی می فرمود : یک موقعی فکر کردم دیدم نجف حصار بیرونی ندارد و یاد حمله وهابی ها به نجف و کربلا افتادم . با خودم مشغول بودم که چکار کنیم و اسلحه جمع کنیم و برج و بارو بسازیم و ... که رسیدم محضر قاضی بزرگ(ره) . تا مرا دیدند به حال شوخی فرمودند : مثل اینکه در حال جنگ هستی یا برای جنگ آماده می شوی ! چرا ؟ چه شده ؟ شیخ می گوید مثل اینکه از خواب بیدار شدم .  ایشان می فرمودند : سالهای اولی که خدمت مرحوم قاضی(ره) می رسیدم شاید هم پنج شش سال بعد یک زمان متوجه شدم در محضر استاد هستم ... و او در طول شبانه روز مراقب حرکات من است و بر من مستولی شده و در تمام احوال مرا همراهی می کند . حتی در شدیدترین لحظات بیماریش .  این مطلب هم گفتنی است که به نقل از خود جناب شیخ (ره) : سالهای اول که خدمت ایشان می رسیدم سپری می شد ند و من هیچ چیزی نمیفهمیدم . فقط در مجلس می آمدم و میرفتم و برای جلسه بعد خودم را آماده می کردم . البته به همراه مواظبت و مراقبه و کوشش  برای استفاده بیشتر بدون اینکه در عزم من خللی وارد شود و ضعفی در اخلاصم رخنه کند . آیت الله عارف می فرمود : زمانی مرحوم قاضی(ره) فرمودند که مزار پدرشان سید حسین قاضی(ره) در وادی السلام است . بنده تاسف خوردم که چرا تا حالا این مطلب را نفرموده بودند که استفاده ببریم . استاد فرموده باشند : چند روزی که بیشتر از ده یا بیست روز نیست شما را کنار قبر او می برم . مدتی شد و اینجانب بدلیل آمدن مهمان از شهرما چند روز تاخیر کردم و خدمتشان نرسیدم . مشغول صرف غذا بودیم که احساس حزن شدیدی کردم . آمدم بیرون تا نفسی بکشم شنیدم که از ماذنه خبر رحلت مرحوم قاضی(ره) را اعلام می کنند  بلندبلند گریه می کردم . بعد از مراسم غسل و تدفین و زیارت مولا علی (ع) هنگام برگشتن کنار قبر استاد سنگی را دیدم که رویش نوشته بود : سید حسین قاضی(ره) . خودش می فرماید : یکی از اطفالم به سرخک مبتلا شده بود . مرحوم قاضی(ره)فرمودند : چشمان او را با انگشتری پنج تن (ع) مهر کن . من مدتی اهمال کردم . یکبار با عصبانیت فرمودند چرا مهر نکردی؟ پس از آنکه طفل شفا گرفت نشانه یک دانه سرخک در چشمش باقی ماند .  شیخ عارف می فرمود : مرحوم قاضی(ره) همیشه لباس سفید رنگ می پوشید و همین دستور را به شاگردانش می داد و از پوشیدن لباس سیاه نهی می کرد . من یکبار قبای قهوه ای پوشیده بودم . ایشان فرمودند : چرا سیاه پوشیدی؟گفتم : این سیاه نیست . با تندی فرمودند : سیاه نیست؟ چون در شرع مقدس لباس تیره  به مثابه سیاه رنگ است .  می گویند : حضرت علامه طباطبایی(ره) به یکی از اهل علم که عازم عتبات بود می فرمایند : پس از زیارت قبر امیرالمومنین(ع) به خدمت آقای حاج شیخ عباس قوچانی برو و به نیابت من دست ایشان را ببوس . آیت الله کمیلی(حفظه الله) از صبوری ایشان در پاسخ به مسائل و احیاناْ پرخاشگریهای اهل علم خاطراتی بیان می فرمایند .  داستان معروف تشرف امام خمینی(ره) خدمت عارف کامل علامه سید علی قاضی(ره) هم از بیانات مرحوم آیت الله قوچانی (ره) است . می گویند شیخ عباس (ره) وقتی از ایران به نجف در مدرسه سید محمدکاظم یزدی رفته بود طلبه جوانی را دید که خاص  بود . روزی که داشت کنار حوض مدرسه وضو می گرفت به طلبه گفت : شما اگر جایی می روید و استادی دارید ما راهم ببرید . چهره طلبه خاص باز شد و او را خدمت استاد خود آیت الله سید علی قاضی(ره)برد . آن طلبه جوان مرحوم آیت الله بهجت(ره) بودند . شیخ عباس(ره) ۲۴ یا ۲۵ سال داشت که خدمت استاد کامل رسید . آیت الله قوچانی(ره) می فرمود : وقتی خدمت حضرت قاضی(ره)رسیدم فهمیدم که طبیب حاذقی است و همانی است که دنبالش بودم .

 مرحوم قاضی(ره) در روز دو جلسه تدریس داشت که آیت الله قوچانی(ره)در همه جلسات شرکت می کرد و در جلسه خاص برای استاد فتوحات یا مثنوی می خواند . ظاهراً مرحوم قاضی(ره)حاشیه هایی بر فتوحات مکیه زده اند و مرحوم شیخ هم نوشته اند ولی اثری از آنها نیست . مرحوم قوچانی(ره)می فرمود: اثر جلسه آیت الله قاضی(ره)بقدری زیاد بود که وقتی بیرون می آمدیم تا جلسه فردا حال جذبه ادامه داشت .  ( رزقناالله انشاالله) می گویند آیت الله قوچانی(ره)قبل از تشرف خدمت استاد ریاضات زیادی را تحمل کرده اند . ظاهراًسه سال تمام غیر از عیدین را روزه بودند و همه مستحباتی که مرحوم شیخ عباس قمی(ره)ذکر کرده اند را برای ترک معصیت  انجام می داده که بر اثر آنها به زخم معده مبتلا می شود جوری که ماه رمضان هم نتوانست روزه بگیرد .  و مدتی برای رفع عارضه به زورخانه هم می رفتند برای کفاره آن اشتباهات  . ایشان در آن دوره بعلت ذوق و طبع باطنی که داشتند مجذوب مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی(ره)می شوند . می فرمود : مرحوم شیخ حسنعلی(ره) غالباً در حال خلسه و ریاضت بود . ایشان بعد از تشرف خدمت مرحوم قاضی(ره) و اسکان در نجف دوسال را در بدترین شرایط خوراک و مضیقه مالی به سر می برند . می فرمود : در این دو سال یکبار هم به ذهنم خطور نکرد که این چه زندگی سختی است که ما داریم ؟! و این بزرگواری روح مرحوم قاضی(ره) بود که ما را گرفته بود . مرحوم قاضی(ره) در وصیتنامه شان اینطور مرقوم فرموده اند : "  و اما وصی اینجانب در امر طریقت آقای شیخ عباس مجتهد هاتف قوچانی است . "  مرحوم قوچانی(ره) می فرمود بعد از دیدن این دستخط به آقا عرض کردم : با دست خالی ؟ که آقا جوابی ندادند . ظاهراً مرحوم آقای معین شیرازی و صدرالدین حائری شیرازی  این مطلب را که آیت الله قوچانی(ره) فرمودند : نمیدانم چرا آقای قاضی مرا وصی قرار داد را به آیت الله انصاری همدانی(ره) می گویند و ایشان می فرمایند : به خاطر اینکه ادعا نداشت . آیت الله هاتف قوچانی(ره) که سالها از محضر آیت الله محمدحسین غروی اصفهانی(ره) بهره برده بود . سالها به تنهایی بیرق فلسفه را نجف به دوش کشید و در سالهای بعد از مرحوم قاضی(ره) به شدت آزار و اذیت دید . او فسفه و حکمت متعالیه را زنده نگه داشت . طوری منظومه حاجی سبزواری(ره) را تدریس می کرد که انگار همه را از حفظ است . او عرفان و قرآن و برهان را با هم تجمیع و به اهل ذوق ارائه می کرد . آیت الله نجابت شیرازی(ره) می فرمود : زمانی شیخ عباس قوچانی(ره)تشریف آوردند شیراز . دوتایی با هم قدم میزدیم که فرمود : اگر همه علمای علم صورت بگویند همه آن چیزی را که بدست آورده ایم به تو می دهیم و آنچه بدست آورده ای را به ما بده قبول نخواهم کرد . من این علم (باطنی) که نور است را رها نمی کنم . علمی که در برزخ و قیامت هم نافع است . در خدمت اهل بیت (ع) هم نافع است .

همینطور ایشان از مصاحبین مرجع بزرگ  آیت الله خوئی(ره) بود .  آیت الله ناصری دولت آبادی(سلمه الله) که از شاگردان مرحوم قوچانی(ره) هستند می فرمودند : خیلی کتوم بود . می گفت اعمالتان را لله انجام دهید . خیلی افتاده و متواضع بود . او کتاب جواهر الکلام را که هیچکدام از علما از آن مستغنی نیستند را در آن زمان تصحیح کرد . یکی از شاگردانش می گفت : در خانه با مادرم کمی بدرفتاری کردم و زدم بیرون از خانه و خدمت ایشان رسیدم . موقع رفتن فرمودند شما بمان و احادیثی در خصوص احترام و رعایت حق مادر برایم گفتند انگار که کلاً با من بوده است . آیت الله شیخ عباس قوچانی(ره) مراحل  سیروسلوک را برای مبتدئین ایگونه می فرمودند : تقید به آداب شرع – انجام واجبات و مستحبات – توجه به نفس و تخلیه – پرهیز و قطع رابطه با افراد غافل . یکی از شاگردانش می گفت : ذکری داده بودند و من تعدادش را برخلاف دستور بیشتر گفتم . بعد از مدتی افراد را به شکلهای دیگر می دیدم . به ایشان گفتم و ایشان توبیخ کردند که چرا دستور را بی اذن عوض کردم . خود مرحوم قوچانی(ره) که 14 سال ملازم عارف کامل سید علی قاضی(ره) بود می فرمود : با تمام دقت به صحبتهای او توجه می کردم که مبادا از حرفها و استشهادات و تذکرات و کنایات و مباحث توحیدیش چیزی را بگوید و من نفهمم . به آقازاده مرحوم قاضی(ره) که در جلسات پدر شرکت نمی کرد فرموده بود : زمانی برسد که بفهممی چه چیزی را از دست دادی و دیگر به کف نمیگیری و دست حسرت بر هم خواهی زد که دیگر دیر شده . استاد سید محمدحسن قاضی(ره) می گفت : حالا زمان تحقق حرف شیخ عباس (ره) است . خودشان می فرمودند : زمانی مرحوم قاضی(ره) علت بطلان نظریات شیخ احمد احسائی که خدا را مفهومی پوچ و بدون اثر و خارج از اسماء و صفات میداند و این عین شرک است  را برایم تبیین فرمودند . مرحوم قوچانی(ره) می فرمود : در یک اربعین یا بیشتر مرحوم قاضی(ره) دستوراتی از ذکر و ورد و فکر داده بودند که از جمله آثارش این بود که هروقت در کوچه وبازار که میرفتم چشمم به زن نامحرمی می افتاد بدون اختیار پلکهایم به روی هم می آمد و این مشهود بود که بدون اراده و اختیار من است . می گویند بعد از رحلت مرحوم قاضی(ره) شخصی که دارای علوم غریبه بوده شیفته ایشان می شود و به جلسات شیخ عباس(ره) می آید و یک شب عرض می کند : من مدتهاست دنبال کسی می گردم تا این علوم را به او واگذار کنم و حالا می خواهم به شما بدهم . آیت الله قوچانی(ره) می فرمایند : من هیچکدام را نمی خواهم . هیچکدام از اینها را نمی خواهم . این به آن معنی است که عالم مرحوم قاضی(ره) وشاگردانش مافوق این چیزهاست . آقازاده مرحوم قوچانی(ره) می گفت : از اینکه کسی دستش را ببوسد استنکاف می کرد . یک روز یکی از شاگردانش آمد . آقا به احترامش بلند شد و آن شاگرد روی پاهای آقا افتاد . ایشان به شدت غضب کردند و ناراحت شدند و فرمودند : دیگر از این غلطها نکنی ها ! . می فرمود : ما هیچی نداریم . یعنی از خودش چیزی ندارد و هرچه دارد از اوست . از خداست . اگر می خواست مطلبی درباره آینده بگوید مثلاْ می گفت در خواب دیدم . راستی اینها چه کسانی بودند . شاگردان قاضی(ره) هم مافوق تصور هستند . معلوم است از استادی که فرش اتاقش حصیر خرمایی است این چنین نابغه هایی بیرون می آید . همه شاگردان قاضی(ره) مجتهد بودند و علت آن این بوذد که وقتی سالک به راه می افتد ممکن است عوالم برزخی برایش منکشف بشود یا مثلاْ باطن افراد را تشخیص بدهد یا مسائل دیگر . اگر مجتهد نباشد و بخواهد تقلید کند دچار مشکلات می شود .  آیت الله قوچانی(ره)می فرمودند:مرحوم قاضی(ره)به رساله سیروسلوک سیدبحرالعلوم(ره)عنایت بسیارداشت ولی کراراً می فرموده که من اجازه به جاآوردن اوراد واذکاری که دراین رسالهآمده رابه کسی نمی دهم .  در سالهای آخر عمر که به وعده مرحوم قاضی(ره) خانواده اش را از عراق اخراج کردند و یکی از پسرهایش هم زندانی شد در شدت بیماری تنها مانده بود و پرستاری هم نداشت . چشمانش هم خوب نمی دید . پیشنهاد دادند که برای عمل چشم به ایرا برود که فرمود : به هیچ وجه حاضر نیستم جوار مولا (ع) را ترک کنم . جناب شیخ نظار بحرینی از شاگردان ایشان با حالی دگرگون می گفت : روز آخر در بیمارستان بود و من بالای سرش بودم . به شدت حالشان خراب بود . ناگهان از روی تخت بلند شدند و به سمتی اشاره کردند و فرمودند :  السلام علیک یا امیرالمومنین(ع) ....  و بعد رحلت فرمودند .  درسالهای آخر عمر آشکارا منصرف از غیر خدا بود . در محضرش حرف از غیر خدا نمی شد زد . رضوان الله علیه  .

دستخط علامه طهرانی(ره)درباره مرحوم قوچانی(ره)

عبدعاصی: دستوراتی از آیت الله قوچانی(ره) وجود دارد که بعلت طولانی شدن مطلب ازنگارش اجتناب می شود . ایشان به سال شمسی متولد1293 بودند و دو سه سال بعد از انقلاب رحلت فرمودند . بعضی از آقازاده های مرحوم قاضی(ره)خدمت ایشان تحصیل می کردند . علامه طهرانی(ره) سالها بعنوان شاگرد سلوکی از محضر ایشان استفاده کرده اند و به اجازه ایشان برای اولین مرتبه خدمت خدمت حضرت حداد(ره) رسیده اند . بنده خیلی از گفتارها و فرمایشات ایشان را نیاورده ام . چه درباره مرحوم قاضی(ره) و چه درباره مرحوم حداد(ره)-مرحوم آقای بهجت(ره) و خیلی از حضرات آقایان دیگر . متاسفانه مزار ایشان در وادی السلام که نزدیک مزار شهید صدر است در این اواخر کمی تخریب شده . اولیای الهی حتی نمی خواهند از کوچکترین اثر مادی شان هم خبری بماند . وقتی خدمت یکی از تلامذه مرحوم انصاری همدانی (ره) که در قید حیات هستند رسیدم . ایشان فرمودند : بنده خودم به عینه وصیتنامه مرحوم قاضی(ره) را دیده ام که جناب شیخ عباس قوچانی(ره) را به جهت اینکه در علوم ظاهر و باطن خبره بودند بعنوان وصی انتخاب کرده و نام برده اند . وارد بحث وصایت نمیشوم که بسیار پرحاشیه و دور از دسترس و حدود ماست . به هر حال مرحوم قاضی(ره) فرموده بودند که برای من سلسله درست نکنید و یک نفر را که  بالای منبر از ایشان اسم برده بودند را توبیخ کردند . و اما شاه کلید : می گویند مرحوم قوچانی(ره) وقتی پای منبری که با " السلام علیک یااباعبدالله " شروع می شد تا آخر آن اشک می ریخت و فتح باب برایش از طریق سیدالشهدا(س) بوده . از همین گوشه تنگ و تاریک دنیا سلامی کنیم خدمت ارباب بی کفن :  " صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین  - بابی انت و امی و نفسی و اهلی و مالی و اسرتی یا سیدی المظلوم  - یا سیدی الغریب - یا سیدی العطشان ..... "

 ازاینکه مطلب طولانی شد عذرخواهی می کنم . اما شاید این خطوط کاملترین شرح حالی باشد که تابحال از مرحوم آیت الحق شیخ عباس قوچانی(ره)مطالعه فرموده اید . زندگی نامه پرفراز ونشیب ایشان حاوی مطالب تامل براگیز مهمی است که باید درک کرد . آنها هم مشکلات و معضلات ما را داشتند اما توکل کردند و رسیدند . چیزی که ما در بدست آوردن کمش هم مانده ایم . دو داستان زیر را برای کسانی که دلشان از ناکامی ها گرفته آورده ام تا نور امید در دلشان پیدا شود به برکت محمد و آل محمد انشاالله :

مهر و محبت و توجه آقای قاضی به شاگردان خود فقط منحصر به زمان حیاتشان نبود. بلکه اولیاء بعد از رحلت شان سیطره و احاطه کامل تری پیدا می کنند، چرا که از این زندان تنگ، جسمشان نیز رها شده است. علامه طباطبایی می فرمودند:« پس از ارتحال مرحوم قاضی، روزی مشغول نماز بودم اما تحت الحنکم را ( که گشودن آن مستحب است ) باز نکرده بودم، ناگاه دیدم آقای قاضی تشریف آوردند و در همان حال که من به نماز ایستاده بودم تحت الحنکم را باز کردند و رفتند! »
از آیت الله نجابت نیز نقل شده است: « در ایام نوروز با چند تن از دوستان به زیارت مرقد آیت الله قاضی می رفتیم. یکی از ما خطاب به روح آن جناب عرض کرد: نوروز است و ما از شما عیدی می خواهیم. ناگهان در همان بیداری مشاهده کردیم که جسم آیت الله قاضی با عمامه و عبا و ابریقی از گلاب بیرون آمد و بر کف دست ما از آن گلاب ریخت و فرمود: « من از خدا خواسته ام جسمم در برزخ در اختیار خودم باشد. »از استاد فاطمی نیا نقل شده که فرموده اند: « هنوز هم مرحوم قاضی به خانه شاگرد شاگردان خود می آید و به آنان دستورات سلوکی می دهد. »

بروح عارف واصل مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس مجتهد هاتف قوچانی(ره) وصی رسمی آیت کبرای الهی آیت الله قاضی(ره)  و روح پرفتوح استادش و همه تلامذه مرحوم قاضی(ره) الفاتحه مع الصلوات

جناب شاه آبادی

بیانات حضرت آیت الله شاه آبادی ( سلمه الله) در خصوص عارف کامل

 حضرت آیت الله العظمی شیخ محمد شاه آبادی، هفته گذشته در پاسخ به یکی از سوالات ارسال شده به سایت، در مورد ضرورت داشتن استاد کامل در سیر عرفانی بیاناتی فرمودند که نظر به اهمیت موضوع، در بخش خبری سایت به اطلاع عموم مومنین و علاقه مندان می رسد:

داشتن استاد کامل برای انسان ضروری و لازم است و استاد کامل کسی است که مدارج عرفانی را طی کرده و به مقام خفی و اخفی یعنی فنای در حق رسیده باشد و چنین انسانی سزاوار تبعیت برای سیر و سلوک می باشد و در میان علماء اسلامی هر کدام که از حب نفس خارج شده و به دنبال فرمان حق هستند یعنی فانی در حق گشته اند، داخل در استاد کاملند و راه شناخت چنین اشخاصی با گفتارها و تأییدات دیگران ثابت نمی شود و هر سالکی که بتواند در اثر متابعت از قوانین شرعی و عمل به وظائف دینی خود به مقام محضریت حق نائل گردد، خداوند استاد را به او معرفی می نماید. بنابراین سعی نمایید همه افعالتان در محضر حق انجام گردد تا بتوانید سره را از ناسره به نورانیّت الهی تشخیص دهید.
استاد کامل انسانی است که سیره عملی او سیره نبوی و علوی است و در میدان جامعه و در میان مردم زندگی می کند و خود را هم حفظ می نماید نه آنکه برای حفظ خویش لازم باشد کناره گیری و ترک اجتماعات مسلمین را روش خود قرار دهد و این به معنای نقص در سیر است نه کامل بودن سیر چنین اشخاصی. و لذا در روایات ما، انسانهایی که برای رسیدن به مقامات عرفانی از کار و کسب و زندگی کناره گرفته اند و ترک اجتماع می کردند و خود را محدود به جمع اندکی از خواص! می نموده اند، مورد سرزنش قرار دارند و این خلوت گرفتن ها به جهت توجه و حب نفس است و اگر انسانی از این مرز فراتر برود و فانی در حق گردد سزاوار نام گذاری به عنوان عارف کامل و استاد کامل می باشد.
در روایات داریم که یکی از اصحاب وقتی با امام صادق(علیه السلام) در مکه معظّمه بودند با دیدن کثرت جمعیت حجاج گفت : چقدر حاجی زیاد است. امام با تصرفی در ایشان حقیقت را نشان دادند که :« صدا و فریاد زیاد است ولی حاجی کم است.» اگر انسان، کمی سیر و سلوک نماید و آنچه را که دستور عمومی اسلام است رعایت کند و این کار را با حفظ درک مقام محضریت حق انجام دهد قابلیت برای تصرّف و عنایت پروردگار و وسائط فیض حق پیدا میکند و سره را از ناسره و ادعا را از حقیقت به نور الهی تشخیص میدهد.
که فرموده اند : « المؤمن ینظر بنور الله». بنابراین عرفانی مورد قبول و نظر پرودگار و اولیاء اوست که بتواند خود را در حال کسب و کار و تجارت و سیاست و زمامداری و عبادت و راز و نیاز و معاشرت با خلق حفظ کند و این عرفان همان عرفان انسانهای کامل یعنی چهارده معصوم(علیهم السلام) و یا کسانی چون سلمان (علیه الرحمه) که روششان و منششان مورد تأیید امام(علیه السلام) بوده است می باشد که اسلامی دین رهبانیّت و کناره گیری و انفرادی حرکت کردن نیست.

عبدعاصی: خدای منان به ایشان عافیت و طول عمر عنایت بفرماید .

تصاویری از اولیای الهی

شاید برای اولین بار است که می بینید :

هدیه وبلاگ طریق الی الله به مناسبت ولادت مولی السلطان ابی الحسن علی بن موسی الرضا (علیه آلاف آلاف تحیه و الثناء )

عارف واصل آیت الله سید ابوالقاسم لواسانی(وصی مرحوم سید احمد کربلایی)

عارف کامل سید سند حجت الحق حضرت آقای سید هاشم حداد (ره)

عبدعاصی:ایام ولادت حضرت رضا(ع) بر همه شیعیان و محبین آل الله(ع) مبارک باد . مشاهده جمال جمیل اولیای الهی که همه عمر را در وادی معرفت نفس و معرفت رب سپری کرده اند هم عبادت است . مطالعه زندگی نامه خاندان معرفت (رضوان الله علیهم) دریچه ای است زمینی به عالم نور . این روزنه مدتی ما را وارد دنیایی می کند که اسباب در آن بی معنی است و فقط مسبب الاسباب قابل شهود است . اولیای حقه دستشان را بر خرمای روی نخیل رساندند . همان خرمایی که مولا علی (ع) به سلمان چشاند .......

مجنون و پریشان توام دستم گیر    چون دانی که از آن توام دستم گیر

هر بی سرو پایی دستگیری دارد     من بی سر و سامان توام دستم گیر

انشاالله در مطلب بعدی که درباره آیت الله شیخ عباس هاتف قوچانی(ره)است مطالب مهمی خواهیم گفت . خواهشمندم که رفقامطالب را با دقت بخوانند و از اظهار نظرهای شتابزده اجتناب بفرمایند .

 

بروح  حضرت شمس الشموس  انیس النفوس  المدفون بارض طوس  غریب الغربا  معین الضعفاء والفقرا   کهف الاولیا   قبله هشتم   ضامن آهو    مظهر یاهو    سلطان ابن سلطان حجت الله   کلمه الله    خلیفه الله    امام الرئوف    امام الشفیق  امام الرفیق  شمس الضحی بدرالدجی   کعبه المتقین   ابن امیرالمومنین   وابن فاطمه الشهیده   وابن امام العطشان   شاه خراسان   سیدنا و مولانا   اباالحسن   علی بن موسی الرضا المرتضی ( روحی و ارواح العالمین لغبار مرقده فداءّ )  و همه اولیای الهی از مذهب علیه رضوی معتقد به ظهور حضرت قائم(عج) ابن الحسن العسکری(ع)   و  اصل رجعت   سه صلوات هدیه بفرمایید .

سيد بن طاوس (رضوان الله عليه)

سالروز رحلت سلطان العارفين جناب سيد بن طاوس (ره)

مولانا و سيدنا حضرت سيد رضى الدين ، على بن موسى بن جعفر بن طاووس (عطرالله مرقده و نورالله وجوهنا بنور تربته ) ، از نوادگان امام حسن مجتبى و امام سجاد عليهماالسلام در روز 15 محرم سال 589 هجرى در شهر حله به دنيا آمد.جد هفتم ايشان ، محمد بن اسحاق ، كه به خاطر زيبايى و ملاحتش به طاووس مشهور شده بود از سادات بزرگوار مدينه محسوب مى شد. پدر او، موسى بن جعفر نيز، از روات بزرگ حديث است كه روايات خود را در اوراقى نوشته بود و بعد از او فرزندش آنها را جمع آورى نموده و با نام ((فرقة الناظر و بهجة الخاطر مما رواه والدي موسى بن جعفر)) آن را منتشر نمود.مادر او نيز دختر ورام بن ابى فراس ، از بزرگان علماى اماميه بود. مادر پدرش ‍ نيز نوه شيخ طوسى مى باشد و به همين خاطر سيد گاهى مى گويد:((جدي ورام بن أبي فراس)) و گاهى مى گويد: ((جدي الشيخ الطوسي)) .
حضرت سيد در كودكي بسيار باهوش بود : ((وقتى من وارد كلاس شدم آنچه را ديگران در طول چند سال آموخته بودند، در يك سال آموختم و از آنان پيشى گرفتم .)) او مدت دو سال و نيم به تحصيل فقه پرداخت و پس از آن خود را از استاد بى نياز ديد و بقيه كتب فقهى عصر خويش را به تنهايى مطالعه نمود. علاوه بر اينكه فقيهى نام آور بود اديبى گرانقدر و شاعرى توانا شمرده مى شد، گرچه شهرت اصلى او در زهد و تقوى و عرفان اوست و اكثر تأليفات او در موضوع ادعيه و زيارات مى باشد. سيد كتابخانه بزرگ و بى نظيرى داشت كه از جدش به ارث برده بود و او به گفته خودش تمام آن كتابها را مطالعه كرده يا درس گرفته بود.او ابتدا به كاظمين رفت . پس از مدتى ازدواج نمود و ساكن بغداد شد. مدت 15 سال در شهر بغداد به تربيت شاگردان و تدريس علوم مختلف پرداخت . ورود سيد به بغداد سال 625 هجرى بوده است . سيد كه تحت فشار دولت عباسى براى پذيرش پستهاى حكومتى قرار گرفته بود از بغداد به حله ، زادگاه خويش ، مراجعت كرد. حضور عارف مجذوبى چون سيد در حله ، براى علاقه مندان كمال فرصتى الهى بود. دانشوران و توده مردم هر يك به ديدارش شتافته ، به فراخور ظرفيت خويش از درياى بى پايان معنويتش بهره مند مى شدند. روزى در بستانى بر خاك نشسته بود كه يكى از آشنايان به ديدارش آمده ، گفت : حالت چگونه است ؟سيد پاسخ داد: چگونه باشد حال كسى كه مردارى بر سر و مردارى بر دوش ‍ افكنده ، مردگان فراوان اجزاء پيكرش را احاطه كرده انده ، پيرامونش ‍ مردگانى فرو افتاده اند و برخى از اعضاى بدنش پيش از مرگش ‍ مرده اند.مرد با شگفتى پرسيد: من در اينجا مرده اى نمى بينم ، چگونه چنين سخنى بر زبان مى رانى ؟رضى الدين گفت : آيا نمى دانى عمامه ام از كتان است . زمانى گياهى شاداب و از زندگى برخوردار بود ولى اينك مرده است . لباسم از پنبه بافته شده ، پنبه اى كه زمانى زنده و خرم مى نمود ولى امروز در شمار مردگان جاى دارد. كفشهايم از پوست حيوانى است كه روزى زنده بود اما اكنون مرده است . پيرامونم پوشيده از گياهانى است كه فصلى پيشتر سبز و خرم ، از زندگى بهره مى بردند ولى اينك خشك شده ، به بى جانان پيوسته اند.سپيدى موهاى سر و رو و چهره ام را مى بينى ؟ اين موها روزگارى مشكى و جوان مى نمودند اما امروز جوانى و سياهى كه نشانه زندگى شاداب بود از ميان رفته است و هر يك از اعضاى پيكرم اگر در راه فرمانبرى از خداوند به كار نرود، چون مردگان خواهد شد.مرد با اين پند سيد شگفت زده ، از خواب غفلت بيدار شد.
رضى الدين مدت سه سال نيز در جوار امام هشتم علي بن موسي الرضا عليه السلام به سر برد. سپس به نجف و كربلا هجرت كرده و در هر كدام حدود 3 سال مقيم شد. در اين زمان علاوه بر تربيت شاگردان و تدريس علوم مختلف ، همّت اصلى خويش را بر سير و سلوك و كسب معنويات قرار داد.
در زمان اقامت در كربلا كتاب شريف ((كشف المحجة)) را به عنوان وصيتى براى فرزندانش كه در آن زمان كودك بودند نوشت .آخرين سفر ابن طاووس در سال 652 هجرى به بغداد بود. وى در بغداد منصب نقابت را پذيرفت و تا پايان عمر خويش در همانجا سكنى گزيد. زمانيكه مغولها به بغداد حمله كرده و آن را اشغال نمودند، سيد نيز در بغداد بود.از معروفترين شاگردانش ميتوان به علامه حلي(ره)اشاره كرد . ابن طاووس حدود 50 تأليف دارد كه بسيارى از آنها در موضوعات ادعيه و زيارات است .سيد كتابخانه اى غنى داشته كه حدود 1500 كتاب در آن وجود داشته و در تأليف كتابهاى خويش از آنها استفاده مى برده است . بسيارى از كتب مرجع سيد در طول زمان از بين رفته و تنها منبع اطلاع ما از آنها، نوشته هاى امثال سيد ابن طاووس است و اين نكته ارزش تأليفات سيد را دوچندان مى كند.
از جمله تأليفات سيد است :
1 - ده جلد كتاب ((المهمات و التتمات)) كه هر يك با عنوان مستقل چاپ شده است از جمله : فلاح السائل ، زهرة الربيع ، جمال الاسبوع ، إ قبال الاعمال و... 2 - كشف المحجة لثمرة المهجة ، كتابى اخلاقى است و شامل وصيتهاى سيد به فرزندانش مى باشد و مراحل مختلف زندگى خويش را هم در آن ذكر كرده است . 3 - مصباح الزائر و جناح المسافر 4 - الملهوف على قتلى الطفوف( همان لهوف )
5 - مهج الدعوات و منهج العنايات ۶ - الملاحم والفتن فی ظهور الغائب المنتظر  و ....

سيد على بن طاووس در روز دوشنبه ۵ ذي القعده سال 664 هجرى در سن 75 سالگى و در شهر بغداد وفات نمود. بدن شريفش را به نجف اشرف منتقل نموده و در حرم امير المؤمنين عليه السلام به خاك سپردند. مي گويند قبلا کفن خود را تهيه کرده و در حج بيت الله لباس احرام خود نموده بود و آن را در کعبه معظمه و روضات مطهره حضرت رسالت(ص) و ائمه بقيع(ع) و عراق متبرک و هر روز به آن مي نگريست و آن را وسيله شفاعت آن بزرگواران قرار داده بود و فرموده: که چون مستحب است انسان در وقت حيات خويش بر کفن خود نظر افکند من نيز کفن خود را بيرون مي آورم و بر آن نظر مي افکنم. و باز فرموده که: در اخبار ديدم که جناب محمد بن عثمان بن سعيد بن عمري(رض) و پدرش از سفراي مولاي ما صاحب الزمان(عج) بودند قبر خود را در ايام حيات خود محيا کرده بودند من نيز محل قبر خود را معين کردم و گفتم کسي آن را براي من حفر کند و قبر خود را در جوار جدم و مولايم علي(ع) قرار دادم در حالي که ميهمان و پناهنده و وارد بر آن حضرت هستم به اين اميد که مانند ديگران مورد لطف و عنايتش قرار بگيرم و آن قبر را در پايين پاي والدين خود قرار دادم تا اينکه خداوند مرا به خفض جناح از براي ايشان امر فرموده و مرا به نيکي و احسان به ايشان توصيه کرده است پس خواستم مادامي که قبرم سرم در زير پاي ايشان باشد.

خودش مي فرمايد : وقتي کودک بودم جدم ورام به من گفت: فرزندم هرگاه در اموري که به مصلحت توست وارد شوي به مرتبه پايين آن اکتفا نکن بلکه کوشش کن از متخصصان آن رشته پايين تر نباشي.
من دو سال و نيم بيشتر به علم فقه نپرداختم و آنچه ديگران در چند سال فرا مي گرفتند طي يک سال مي اموختم. نخست«المجل و العقود» را حفظ کردم و سپس به«نهاية» شيخ طوسي روي آوردم و هنگامي که جزء اول آن کتاب را خواندم در فقه به اندازه اي بي نياز شدم که استادم«ابن نمادره» در پشت جزء اول آن اجازهاي به خط خويش برايم نگاشت و مرا به اموري ستود که خود را شايسته آن نميدانم.

سيد نعمت الله جزائري نوشته است که سيد رضي الدين علي سيد بن طاووس فرموده که: خليفه خواست مرا قاضي کند پس من به ايشان گفتم که دعوائي واقع ميان عقل و هواي من و از من محاکمه خواستند چون در نزد من حاضر شدند عقل من گفت: مي خواهم تو را به راه بهشت و لذت هاي آن ببرم و هواي من گفت: که آخرت نسيه است و من مي خواهم که تو را به لذائذ دنيا برسانم، حکم عادلانه را از من خواستند، پس روزي به نفع عقل حکم کردم و روزي به نفع هواي نفس، آنان پيوسته سر نزاع دارند و من مدت 50 سال است که منازعه آنان را تمام نکرده ام پس کي که نتوانسته يک قضيه را تمام کند پس چگونه مي تواند منازعات ديگران را حل و فصل کندپس شما کسي را براي قضا اختيارکنيد که عقل و نفس او متفق باشد و از مهمات خود فارغ باشد. 
آورده اند که آن جناب بر اسم اعظم واقف گشت و بر آن گنج سعادت نظر يافت و به هنگام دعا و درخواست حوائج خدا را با آن نام بزرگ مي خواند و از برکات آن دعايش مستجاب مي شد.
دو پسر داشت،به ايشان مي گفت که: چندين بار از خدا مسئلت نمودم که آن اسم را به شما بياموزم ولي از خداوند حکيم اجازه آن کارنيافتم ولي آن اسم در کتاب هاي من مسطور است و مانند گوهري تابنده در خزانه کتب من پراکنده است شما را به مطالعه ان کتب وصيت مي کنم شايد خود بر آن اسم پي ببريد.
باب فيض ملاقات حضرت ولي عصر(عج) به روي وي مفتوح بود، درد دل خود را از داروخانه آن طبيب نفوس بشري مداوا و نهال وجود خود را از آن فيوضات رباني مشروب مي نمود.

گويند آن مرحوم در کتاب(مهج الدعوات) آورده که در شب چهارشنبه 23 ذيقعده الحرام از سال 638 ه.ق در سامرا بودم به هنگام سحر در سرداب مقدس مي شنيدم که آن جناب در حق شيعيان خود بدين صورت دعا مي فرمود:
( الهي بحق من ناجاکَ و بحق مَن دعاکَ في البر و البحر تفضل علي الفقراءِ المومنينَ و المومناتِ بِالغني و الثروت علي مرضَي المومنينَ و المومناتِ بالشفاءِ و الصحة و علي احياءِ المُومنينَ و المومناتِ باللطف و الکرامة و علي المواتِ المُومنينَ و المومناتِ بالمغفرة و الرحمة و علي غرَباءِ المُومنينَ و المومناتِ بالرَّدِّ الي اوطانهم سالمين ... )
و تمام آن کلمات طيبه در خاطرم جاي گرفت ولي اينک به ياد ندارم که آيا دز ذيل فقره «و علي احيا المومنين» فرمودند: (و ابقهم في عزنا و ملکنا و سلطاننا و دولتنا) يا ذيل فقره(و علي اموات المومنين) فرمودند(و ابقهم في عزنا و ملکنا و سلطاننا و دولتنا) . . . . . سيد بن طاووس آنچنان حقوق حضرت(عج) را رعايت کرد تا اينکه به مقام والائي رسيد . چون رعايت حق آن جناب مايه تقرب جستن نزد خدواند است سبک شمردن آن مايه دوري از خداوند و مبغوض نزد او مي باشد و همچنين تمام حقوق پروردگار براي امام نيز هست چنانکه فرمودند: (هر حقي که براي خداي تعالي هست براي ما نيز مي باشد)
هر چه معرفت و محبت نسبت به آن حضرت بيشتر شود رعايت حقوق آن حضرت نيز بيشتر مي شود چنانکه سيد بن طاووس عمل کرد و به مقامي رسيد که آن حضرت در ملاقات اسماعيل هرقلي او را فرزند خود مي خوانند و مي فرمايند: به فرزندم(رضي) بگو که نامه اي به علي بن عوض در باره تو بنويسد و من به او سفارش مي کنم که هر چه بخواهي به تو بدهد.
يکي از علماي اهل معنا مي فرمود: سيد بن طاووس در مقامات معنوي و کمالات روحي به مرتبه اي ميرسد که بعضي از اغمال و ادعيه را خود بدون واسطه از حضرت بقية الله(عج) اخذ مي کرد .

حضرت مولا سيد بن طاووس خطاب به فرزندش در معرفت به امام زمان(ع) ميفرمايد :اي فرزندم!محمّد، خداوند آنچه از تو خواسته و مرضي اوست، الهامت فرمايد.بدان که:غيبت مولاي ما حضرت مهدي(روحي فداه) که دوست و دشمن را متحير نموده است خود دليل بر ثبوت امامت آن حضرت و امامت ابا طاهرين آن حضرت است زيرا که اگر به کتابهاي شيعه و غير شيعه مثل کتاب(غيبت ابن بابويه) و (کتاب غيبت نعماني) و کتاب(الشفاء و الجلاء) وکتاب(ابو نعيم حافظ)در اخبار مهدي(عج)و صفات او حقيقت ثبوت و خروج و ظهور او و کتاب هايي که در کتاب(طرائف) به آن اشاره نموده ام مراجعه نمايي خواهي ديد که تمام با اکثر آنها پيش از ولادت آن حضرت به غيبت آن وجود مقدس خبر داده اند. غيبتي که به حدي طولاني شود که حتي بعضي از قائلين به امامت آن حضرت از عقيده خود برگردند و انکار امامت او نمايند. پس اگر آن حضرت چنين غيبتي نفرمايد هر ايينه قدح در امامت آن حضرت و امامت آباء طاهرين او خواهد بود، پس همين غيبت دليل بر حقانيت ائمه اطهار(ع) و صحت امامت و غيبت آن حضرت و حجت عليه مخالفين آن حضرت مي باشد. گذشته از اينکه غيبت آن حضرت از کساني که مشرف به شرف ملاقان آن حضرت نشوند از طرف خود آنان است که متابعت و پيروي آن حضرت و اطاعت حضرت رب العالمين اعراض نموده و سرپيچي کرده اند.
سيد (ره) در آداب دعا مي فرمايد : هرگاه از خداي تعالي حاجتي خواستي لااقل حال تو مثل آن شخص باشد که حاجتي از پادشاهان دنيا طلب مي کند چون هرگاه حاجتي از ايشان بخواهي سعي در رضا و خشنودي آنان مي نمايي به هر چه که مکنت شود. پس در وقت حاجت خواستن از خداوند در تحصيل رضاي او کوشش کن مبادا اقبلت به خداوند کمتر باشد از اقبال بر ملوک و پادشاهان دنياکه اگر حال تو چنين باشد از مستهزئين و هلاکين خواهي بود. پس بر حذر باش که اعتمادت به خدا کمتر نباشد و نيز سزاوار است هر گاه به حاجتي روزه يا نماز به جا مي آوري و دعا مي کني الاهمّ فالاهمّ حاجات خود را مراعات کني. بدان که اهمّ آنها، حوائج آن کسي است که تو در پناه و هدايت و حمايت او به سر مي بري و آن امام زمان توست. پس بايد نماز و روزه و دعاي تو اول به جهت قضاء حوائج او (حضرت) باشد و بعد به جهت حوائج خودت.
يکي از اعمالي که سيد بن طاووس به آن بسيار اهميت مي داده صدقه بر حفظ وجود مقدس آن حضرت بوده چون يکي از تکاليف زمان غيبت صدقه دادن است براي حفظ وجود حضرت به آنچه که ميسر است به همين دليل سيد بن طاووس به ما وصيت و سفارش مي نمايد: ابتدا کن به صدقه دادن براي آن حضرت قبل از اينکه براي خود و عزيزانت صدقه بدهي.
حضرت سيد مي فرمود : سحرگاهي در شهر سامرا صداي دعا خواندن حضرت صاحب العصر(عج) را شنيدم و از جمله حضرت براي کساني که او را ياد کرده اند اعم از مردگان و زندگان دعا مي کردند و مي فرمودند:
و ابقهم(يا اينکه مي فرمودند:) احيهم من عزم ملکنا سلطاننا و دولتنا.   يعني: آنها را(شيعيان) باقي بدار(يا مي فرمودند: ترديد از مرحوم سيد بن طاووس است) زنده بدار در ملک عظيم ما و سلطنت و دولت ما. (اين تشرف در شب چهارشنبه 13 ذي القعده سال 386 هـ بوده است)
جناب سيد مي فرمايد : پيوسته دعا مي کردم و از مولايم حضرت مهدي(عج) تمنا مي نمودم که مرا در زمره کساني قرار دهد که به شرف ملاقات و خدمتگزاري ايام غيبتش نائل گشته اند تا بدين وسيله به نوکران و خواص حضرتش تاسي جويم. هيچ کس را از نيت و ماضي الضمير خودم با خبر نگردانيدم تا اينکه رشيد ابوالعباس واسطي در روز پنج شنبه 29 ماه رجب سال 635 بدون مقدمه گفت: به تو مي گويند ما جز محبت نظر ديگري به تو نداريم، پس اگر خود را با صبر و بردباري تسکين دهي، مقصود حاصل ميگردد.
پرسيدم: اين پيام را از جانب چه کسي مي گويي؟ گفت: از جانب مولايمان حضرت مهدي(عج) .... مي گويند : از خداي تعالي درخواست و مسالت کرده بود که بر او تفضل نمايد به ملاقات و مشاهده حضرت بقية الله(عج) تا اينکه در خواب به او گفتند: در وقتي که به تو خواهيم گفت مشاهده خواهي کرد امام زمان(عج) را. گفت: آن وقت که وعده داده بودند در حرم مطهر حضرت موسي بن جعفر(ع) بود.
جناب سيد مي فرمايد : شخصي که حضرت صاحب الزمان(عج) را در يکشنبه که در تعلق به اميرالمومنين(ع) دارد، در بيداري مشاهده ميکند ( احتمال زياد خود ايشان بوده اند )که آن جناب در اين روز جد بزرگوارش امير المونين(ع) ر ابه اين نحو زيارت مي کرده است:
(السلام علي الشجرة النبوة و الدوحة الهاشمية المضيئة المثمرة بالنبوة المونقة بالامامة و علي ضجيعيک آدم و نوح عليهما السلام  السلام عليک و علي اهل بيتک الطبين الطاهرين  السلام عليک و علي الملائکة المحدقين بک و الحافين بقبرک  يا مولاي، يا امير المونين هذا يوم الاحد و هو يومک و باسمک و انا ضيفک فيه و جارک فاضفني يا مولاي واجرني فانک کريم تحب الضيافة و المامور بالاجارة فافعل ما رغبت اليک فيه و رجوته منک بمنزلتک و آل بيتک عند الله و منزلتة عندکم و بحق ابن عمک رسول الله(ص).)

جناب سيد بن طاوس(ره)مي فرمايند : يک روز در محضر محمد بن جعفردهان به سوي به سوي مسحد سهله بيرون رفته بودم که محمد بن جعفر گفت: برويم به مسجد صعصعة بن صوحان چون آن مسجد مبارکي است و امير المومنين(ع) در آن نماز گزارده و ائمه هدي(ع) قدمهاي شريف خود را در آنجا گذاشته اند. سپس ميل کرديم به سوي آن مسجد و مشغول نماز در آن مسجد شديم، در بين نماز خواندن بوديم که مردي را ديديم که از شترش پايين آمد و ساقهاي شترش را عقال کرد آنگاه داخل مسجد شد و دو رکت نماز خواند و آن دو رکعت را بسيار طول داد، سپس دستهاي مبارکش را بلند کرد و اين دعا را خواند:  اللهم يا ذا المن السابغة... سپس برخواست و سوار شترش شد و خواست برود که محمد بن جعفردهان به من گفت: آيا برنمي خيزي تا برويم نزد او و سوال کنيم که او کيست؟ برخواستيم و نزد او رفتيم به او گفتيم: شما را به خداوند قسم مي دهم به ما بفرما کي هستي؟ فرمود مرا کي پنداشتيد؟ محمد بن جعفردهان گفت: گمان کردم شما حضرت خضر مي باشيد.سپس رو به من کرد . گفت: تو هم چنين گمان کردي؟ گفتم: من هم گمان کردم که شما حضرت خضر هستيد؟ فرمود: والله من آن کسي هستم که «خضر» محتاج است به او و ديدن او، برگرديد منم امام زمان شما.
مرحوم سید بن طاووس می‌فرماید: در یک سحرگاه در سرداب مطهر (منزل حضرت در سامرا) از حضرت صاحب الامر ارواحنافداه این مناجات را شنیدم که می فرمود:  «اَللهُم اِنَّ شِیعَتَنا خُلقَت مِن شُعاعِ اَنوارِنا وَ بَقِیَةِ طِینَتِنا وَ قَد فَعَلوا ذُنوباً کَثیرَةً اِتِکالاً عَلی حُبِّنا وَ وِلایَتِنا فَاِن کانَت ذُنوبُهُم بَینَکَ وَ بَینَهُم فَاصفِح عَنهُم فَقَد رَضینا وَ مَا کانَ مِنها فِیما بَینَهُم فَاصلِح بَینَهُم وَ قاص بها عَن خُمسِنا وَ اَدخِلهُم الجَنَّةَ وَ زَحزِحهُم عَن النارِ وَ لا تَجمَع بَینَهُم و بَینَ اَعدائِنا فِی سَخَطِک».  خدایا؛ شیعیان ما را از شعاع نور ما و بقیه طینت ما خلق کرده‌ای، آنها گناهان زیادی با اتکاء بر محبت به ما و ولایت ما کرده‌اند، اگر گناهان آنها گناهی است که در ارتباط با توست از آنها بگذر که ما را راضی کرده‌ای و آنچه از گناهان آنها که در ارتباط با خودشان است، خودت بین آنها را اصلاح کن و از خمسی که حق ماست به آنها بده تا راضی شوند و آنها را از آتش جهنم نجات بده و آنان را با دشمنان ما در خشم و سخط خود جمع نفرما.

مي گويند : جناب سيد(ره) در سال 641 وارد حله شد و اندكى پس از استقرار، در سه شنبه هفدهم جمادى الثانى همان سال همراه دوست وارسته اش سيد محمد بن محمد آورى به زيارت اميرمومنان على (ع ) شتافت .آنها نيمروز چهارشنبه به نجف گام نهادند و شب پنچشنبه نوزدهم جمادى الثانى زير باران عنايت علوى قرار گرفتند. محمد آورى سيماى روياى وصول رضى الدين را در رويا مشاهده كرد و بامداد خطاب به همسفرش چنين گفت :((در رويا چنان ديدم كه لقمه اى در دست تو (سيد بن طاووس ) است و مى گويى از لقمه از دهان مولايم مهدى است . آنگاه قدرى از آن را به من دادى .))
خود سيد(ره) مي فرمايد :پگاه پنجشنبه چون هميشه به حريم نورانى مولايم على (ع ) وارد شدم در آن جايگاه رحمت پروردگار، توجه حضرت امير مومنان و انبوه مكاشفات و چنان مرا در برگفت كه نزديك بود بر زمنى فرو افتم . پاها و ديگر اندامم در ارتعاشى هولناك از كنترل بيرون شدند و من در آستانه مرگ و رهايى از خاك قرار گرفتم . در اين حالت فرامادى پروردگار به احسان خويش حقايق را بر من نماياند. در آن لحظه ها شدت بى خودى ام به اندازه اى بود كه چون محمد بن كنيه جمال از كنارم گذشته ، سلام كرد، توان نگريستن به او و ديگران نداشتم و او را نشناختم . پس از حالش پرسيدم ، او را به من شناساندند.

 عبدعاصي:بنده بسيارحقيرتر از آن هستم كه بتوانم درباره اولياي الهي حرفي بزنم علي الخصوص حضرت سيد بن طاوس(ره) . اما مطلبي مهم : تشرفات خدمت ائمه هدي(ع) به طرق مختلف است كه گاهاً مكاشفات هستند وحتي اي مكاشفات ميتوانند نفساني هم باشند . يعني فرد سالك آنچه در ذهن مي پرورانده حالا به قوه قهريه تبديل به تمثلاتي شده است . اما در خصوص امثال حضرت سيد - سيد بحرالعلوم و بعضي عرفاي كامل (رضوان الله عليهم) تشرفات بصورت مشاهدات و جسم عنصري حضرت بوده است و اين ببسيار محدود و معدود است . جناب سيد از آن دسته علماي عامل بودند كه بغير از سيل مكاشفات و مشاهدات رحماني از جنبه علمي هم در حد اعلي بودند و علامه محسوب مي شدند . كتابهاي سيد بن طاوس(ره) مخصوصاً اقبال و مطالب اخلاقي كه به فرزندش نوشته براي امثال ما بسيار بسيار سودمند هستند . اذكار و اوراد مهج الدعوات بايد زير نظر استاد خبير باشد . مطلب درباره سيد (ره) و احوال ايشان زياد هست و بنده گلچين مي كنم . تشرفات به قدري زياد هست كه گويا ايشان ملازم دائمي حجت خدا (عج) بودند .  ميرزا جواد ملكي (ره) با لقب " سيد المراقبين " از ايشان ياد مي كردند .

به روح همه زائرين امام صاحب الزمان(عج) علي الخصوص كامل مكمل  سرسلسله عارفان واصل حضرت سيد بن طاوس (ره) الفاتحه مع الصلوات

حاج ابوموسی محیی(ره)

این مطلب را با همه وجود - با همه عشق و با حالی دگرگون نوشته ام ....

برای اولین بار در وبلاگ طریق الی الله می بینید :

 

عارف سالک  فانی فی الله  مرحوم حاج ابوموسی محیی (ره)

 

سید هاشم حداد (ره) می فرمود : « عشق همه چیز را می گیرد . حتی اوهام را از بین می برد . » حاج ابوموسی محیی (ره) تا همین دوسال پیش در قید حیات بود . سی سال شاگرد سیدی و  مولای و بن مولای حضرت آقای سید هاشم موسوی حداد ( روحی فداه) بودن این می شود که در اواخر عمر فقط لباس احرام به تن داشت . چشمش ظاهراْ نابینا شده بود . مطمئناْ ذکر قلبی این آدم این ذکر شریف بوده که  : یا من یکفی من کل شی ولا یکفی منه شی اکفنی ما اهمنی من امر الدنیا و الآخره

از قدیمی ترین شاگردان حضرت آقای حداد(ره) مرحوم حاج ابوموسی محیی(ره) بودند که زیارت جمالش تو را به یاد استادش می انداخت . در وصف حاج ابوموسی(ره) همین بس که توفیق الهی و هدایت خاصه شامل حالش بود و خدمت مرحوم آیت الله الکبری حاج سید علی قاضی(نفع الله به السالکین) رسیده بود . خودش می فرمود : در کربلا مرحوم قاضی(ره) که نماز می خواند من مکبرش بودم . بعد از نماز می رفتم و دستش را می بوسیدم . یا استخاره می گرفتم . نگاه محبت آمیزی می کرد و می فرمود : موفق باشید ... حاجی می فرمود : از کوچه رد می شدم . دیدم آقای قاضی(ره) عصازنان می آید . صدایی به این آوا بلند بود که : الحمدالله الذی لم یتخذ صاحبه ولا ولدا ... مرحوم قاضی(ره) به من فرمود : می دانی این یعنی چی؟؟؟ . حاج ابوموسی(ره) توسط آیه ای از قرآن مهر سیدهاشم(ره) در دلش افتاد . بواسطه جناب عبدالجلیل محیی که برادر همسرش بود خدمت جناب سید رسید .  او در کربلا به منزل آقا می رفت . آقایی که خودش کارهای شاگردان را انجام می داد . صبحها نان وسرشیر می خرید . آقایی که تنها زیارت می رفت . آقایی که در ایام عاشورا صورتش سرخ می شد . آقایی که کریم بود و این جملات مرحوم ابوموسی (ره) است . می خواست باغی در شمال عراق بخرد . در مکاشفه ارباب عارفان حضرت سیدالشهدا (ع) را می بیند و حضرت می فرمایند : باغ می خواهی چکار؟ منزل نزدیک خانه سید هاشم را بخر . به جناب عبدالجلیل زنگ می زند و شرح حال می کند . خانه نزدیک منزل سید را می خرند . حاجی می فرمود : آقای حداد(ره) قبل از افطار نماز می خواند و بعدش یکی از رفقا دعای افتتاح را می خواند . آقا کم خوراک بود . ماهی نمی خورد . می فرمودند : سبزی برای چشم خوب است و همیشه در خانه سبزی داشتند . حاج ابوموسی محیی(ره) بیست سال در دمشق ساکن بودند و از تولیت و خدام حرم بی بی کائنات سیدتی زینب(ارواح العالمین لتراب مرقدها فداء) بودند .مرحوم آقای حداد(ره)وقتی به شام مشرف می شدند مهمان ایشان بودند . حاجی(ره) می فرمود : آقای حداد(ره) مختصر حرف می زد . آنکس که اهلش بود می گرفت . ایشان در حال فناء بود . طوریکه نمی شد با او حرف بزنی . هرکس را قبول نمی کرد . هرکس میتوانست او را ببیند اما شاگردش نمی شد . با بدخلقی رد نمی کرد . دل کسی را نمی شکست . حاج ابوموسی محیی (ره) می فرماید : چندین دفعه وارد منزل آقای حداد(ره) شدم و دیدم مولا امام حسین(ع) را که در حال گفتگو با سید هاشم حداد(ره) هستند . حاجی(ره) می فرمود : سید هاشم دعای فرج را زیاد می خواند . آقای حداد (ره) ذکر " یا صاحب الزمان ادرکنی " را زیاد می گفت . می فرمود : کور باشد چشمی که هر روز از خواب بیدار شود و امام زمان(عج) را نبیند " . ما از احوال آقا می فهمیدیم که خدمت حضرت حجت(س) مشرف شده اند و الا کسی جرات پرسیدن نداشت . حاجی می فرمود : آقای حداد (ره) می فرمودند : لولا علی(ع) لما خلق الله فاطمه(س) و بالعکس . . . . می فرمود : حضرت حداد(ره) در قنوت نماز وتر دعای سحر را می خواند . آقای حداد(ره) آیتی از آیات خدای بزرگ بود . اهل توحید بود . اهل فنا . اهل اخلاق . اهل کرم . اهل معرفت ...آیت الله کمیلی(حفظه الله) می فرمودند : مرحوم ابوموسی(ره) در پیروی از مرحوم حداد(ره) صادقانه وخالصانه خدماتش راانجام داد.اهل ذکر و فکر بود . آقای حداد(ره) هم ایشان را دوست می داشتند . حاج ابوموسی (ره) می فرمود : سید هاشم حداد(ره) می فرمود : در حرم حضرت زینب(س) مشغول عبادت بودم . حالتی برایم رخ داد که دیدم تمام انبیا و اولیا دور ضریح مبارک در حال طواف هستند . . . . فدایت شوم بی بی جان . این حدادها این ابوموسی ها چه می دیدند که ما کور و کرها از شنیدنش هم عاجزیم ؟!  حاجی(ره) باز می فرمود : سید حداد(ره) نمازش باتوجه و تانی کامل بود . اگر کسی هنگام نماز صدایش را می شنید احساس می کرد که به سوی پروردگار عروج کرده.گویا ازاول تاآخرنماز...اتصال کامل وبدون پرده باپروردگارسخن می گوید . صدای دلنشین وآرام بخش ایشان قلبها را پرواز می داد وعقل وخرد را از خردمندان می ربود وهنگامی که حال واقبال وعروج به آن عالم ملکوتی دست می داد اشک از چشمان اکثر نمازگزاران جاری می شد وهیچکدام نمیتوانستند جلوی گریه شان را بگیرند . . . . . .  واقعاْ من و شما چه درک وتصویری می توانیم از آقای حداد(ره) داشته باشیم ؟ آقای خلف زاده درباره آقای حداد(ره) می فرمود : کلمات قرآن که از ایشان صادر می شد در خود ایشان فرو می رفت .. . .  حقیقتاْ یکی مثل حاج ابوموسی محیی(ره) که از جام الهی حداد(ره) نوشیده باید این عبارت را شرح دهد . حاجی می فرمود : یک مهربانی عجیبی داشتند که من اصلاْ ندیدم . کم دیدم . از پدر مهربانتر بودند . وقتی یک مشکلی پیش می آمد می دیدید خودش بیشتر از شما ناراحت بود .. . .  راستی ! این مطلب درباره ابوموسی است یا آقای حداد ؟؟؟ ( فتامل ) آیت الله کشمیری(ره) می فرمودند : سید هاشم (ره) صمد بود . صمد بود . خیلی پر بود . بزرگتر از آن است که در این دنیا شناخته شود . او در زمان حیاتش از دیگران بی نیاز بود پس چگونه بعد از مرگش نیاز به تعریف داشته باشد ؟؟؟؟؟  حالا فکر کنید از یک عارف صمد چه چیزی بعنوان " شاگرد " بعنوان " بازتاب نورانی " ساطع می شود؟

عبدعاصی: حقیر تعدادی از شاگردان مرحوم سید هاشم حداد(ره) را دیده ام . همه شان مثل سید هاشم(ره) شده بودند . همه شان شکل استادشان شده اند . اصلاْ انگار در این دنیا زندگی نمی کنند . انگار حس مادی ندارند . مثل استادشان . یک " حداد " می گویند و می روند جایی که من نمی فهمم . نمی دانم بعد از خواندن این مطلب چه حالی دارید اما حقیر بسیار منقلبم . کلام را با جملات آخرین حضرت آیت الحق سید هاشم حداد (ره) در لحظات آخر حیات مادی به پایان می برم . جمله ای که ختم همه کلام هاست . جمله ای که همه این عرفا و سالکینی که از آنها دم زده اند عمرشان را صرف آن کرده اند . جمله ای تام و تمام که همه تکاپوها برای درک آن است . نه درک ادراکی بلکه درک شهودی . فرمود :  " جبرئیل در برابر عظمت رسول الله(ص) ثقلی ندارد که از او تعبیر به قول ثقیل شود . مراد از قول ثقیل اوست - " لاهوالاهو" است .  "

بروح سالک ربانی مرحوم حاج ابوموسی محیی(ره) و توحیدی کبیر جناب سید هاشم حداد (ره) و همه اهل طریقت از مذهب متعالی شیعه اثنی عشری ( معتقد به اصل توحید-ولایت و رجعت که همه یکی است ) الفاتحه مع الصلوات

اربعین کلیمی

 » اربعین کلیمی «

ارزشمندترین اربعین برای حضرات اساتید و شاگردان آنها از اول ماه ذی القعده است تا دهم ماه ذی الحجه که با عید قربان به پایان می رسد . این چله را اربعین کلیمی می گویند . این مهمانی در شب بوده به خاطر برکاتی است که در شب نصیب انسان می‌شود، چرا که در روز انسان به فعالیت‌های روزمره عادی خود مشغول است. قرآن در این مورد نیز می‌فرماید: « وَمِنَ اللَّيلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا(الإسراء/79)و پاسي از شب را (از خواب برخيز، و) قرآن (و نماز) بخوان! اين يک وظيفه اضافي براي توست؛ اميد است پروردگارت تو را به مقامي در خور ستايش برانگيزد!».
گفتار زیر مطلبی زیبا از فقیه سالک آیت الله جوادی آملی است . رفقای خواننده این اربعین را دریابند .

از اول ذی القعده تا دهم ذی الحجه چهله ی وجود مبارک موسی کلیم بود.
در آن روایتی که فریقین از وجود مبارک رسول گرامی (علیه و علی اله آلاف التحیة و الثناء) نقل کرده اند که اگر کسی چهل شبانه روز مواظب خود باشد و مراقب باشد، بیراهه نرود و راه کسی را نبندد، چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می شود. این در تمام عمر ممکن است کسی چهل روز را یا بیشتر مراقب باشد. اربعین کلیمی که وجود مبارک موسی کلیم که حیف این پیامبری که از انبیای بزرگ اولوالعزم بود، گرفتار بنی اسرائیل شد. این را اگر مسلمان ها هم چنین صحنه ای را می داشتند با داشتن امامی مثل علی بن ابی طالب چه کارها که نمی کردند. این چهل شبانه روز به مناجات و ملاقات الاهی رفت. نه خوابید و نه غذایی خورد و نه آبی نوشید. فقط با دوستش گفتگو کرد، برگشت و با دست پر برگشت که تورات نصیبش شد. این چهل روز را خیلی ها به عنوان اربعین کلیمی مواظب بودند، آن ده روز آخر که دهه ی اول ذی الحجه است دو رکعت نماز دارد بین مغرب و عشاء، بعد از سوره ی مبارکه ی اخلاص « وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً » آن پایان این کار است، آن نتیجه ی این کار است که به ما گفته اند که بخوانید، یعنی اهل این عمل هم باشید.
این سوره ی مبارکه توحید در غالب نوافل هست در دستورات شب قدر، وقتی حمد هست «قل هو الله » هست. در نوافل دیگر وقتی حمد است «قل هو الله » هست. این «قل هو الله » که سوره ی اخلاص و توحید است وقتی وجود مبارک حسن بن علی به دنیا آمده، وجود مبارک پیامبر بعد از این که زیر گوشش اذان و اقامه گفتند همین سوره را در زیر گوش نوه شان خواندند.
انسان وقتی موحد بود نه خود را می پرستد نه دیگری را. این توحید آثار فراوانی دارد. اگر کسی اهل اربعین باشد این چهل روز فرصت بسیار مناسبی است. آن وقت کسی خیال نکند « فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ موسَى صَعِقًا » بلکه با اربعین گیری کلیمی آشنا می شود که به برکت ولایت و نبوت موسی کلیم بود که کوه منفجر شد. نه کوه منفجر شد و این لرزید « وَخَرَّ موسَى صَعِقًا» آن نگاه کجا این نگاه کجا.
چون همه ی انبیا اسوه ی ما هستند. ما درباره سالار شهیدان در زیارت وارث می گوییم تو وارث ابراهیمی، وارث موسی کلیمی، وارث عیسی مسیحی، وارث همه ی آن ها وجود مبارک حسین بن علی (سلام الله علیه) است. آن چه را که آن ها داشتند ما می توانیم با تطبیق به شریعت مقدسه خودمان عمل کنیم.
این اربعین گیری بسیار فرصت مناسبی است. کسی که در حوزه یا در دانشگاه است باید از اول راهش را مشخص کند که می خواهد چه بشود. اگر چنانچه خواست راهی را طی کند که بزرگان طی کردند، یک چیزی بشود و یک چیزی بفهمد و یک چیزی بنویسد و یک چیزی یادگار بگذارد، راهش باید مشخص باشد. اگر به دنبال لوازم نقلی است که بازار خودفروشی راه دیگر است که این باید مشخص شود.اربعین به معنای انزوا و جدایی از جامعه نیست، بلکه باید در متن جامعه و زندگی و در متن خدمت‌گزاری به مردم باشد، به‌طوری که در این چهل روز بتواند، رضای حق را جلب کند؛ مواظب حلال و حرام باشد که غذا بدنخورد؛ مواظب زبانش باشد که حرف بدنزند؛ مواظب گوش خود باشد که حرف بدنشنود؛ مواظب چشم خود باشد که نگاه حرام نکند. قلب، استخری است که از مجاری چشم و گوش به بیرون راه دارد و یک منبع جوشان هم در درون دارد که همیشه در حال جوشش است، لذا همیشه پراست و تشنه نمی‌شود، این همان کوثر است که اگر انسان خود را به این کوثر وصل کند، به رستگاری می‌رسد.

وجود مبارك موساي كليم  چهل شبانه روز مهمان خدا بود.  به او وعده ديدار و ملاقات خصوصي داديم؛ آمد به ديدار ما. اوّل 30 شب بود؛ بعد 10 شب اضافه كرديم، راهش باز بود؛ جمعاً شد چهل شب. فرمود : ۴۰ شب مهمان ما بود. چون بركاتي كه در شب نصيب انسان مي شود، در روز نمي شود. روز مشغول كار و گفتن و خريدن و فروختن است؛ در قرآن كريم فرمود: شب را در يابيد. انّ لك في النّهار سبحاً طويلاً. درس است، بحث است، گفتن است، شنيدن است، ديدار است، مصاحبه است، مناظره است؛ با يك كثرت همراهيد. امّا انّ ناشئه اللّيل هي اشدّ وطئاً و اقوم قیلاً. شب يك نشئه اي دارد، شب يك حسابي دارد، يك كتابي دارد ؛ شب كجا، روز كجا ! فرمود : روز، كار فراواني داريد؛ مي گوئيد، مي شنويد، مي خوانيد، مي خوريد؛ اين كارهاي روزتان است. به وجود مبارك پيامبر (ص) فرمود : روز، كارهاي فراواني داري، شب را درياب ! هر كس به جائي رسيد، از شب زنده داري به جائي رسيد.

در طول سال آدم مي تواند چله بگيرد، ولي بهارش اين چهل شب است؛ يعني از اوّل ذي قعده تا دهم ذيحجّه،آدم مواظب دهانش باشد كه غذاي بد وارد نشود؛ مواظب زبانش باشد كه حرف بد نزند؛ مواظب گوشش باشد كه حرف بد نشنود؛ مواظب چشمش باشد كه نگاه بد نكند؛ آنوقت سائر كارها خوب است. اينقدر كارهاي حلال هست كه آدم فرصت نمي كند به سراغ كار حرام برود ! فرمود : لزومي ندارد كه آدم كار خلافي رامرتكب شود، مثل اينكه اينقدر غذاي حلال هست كه ديگر آدم فرصت نمي كند به سراغ غذاي حرام برود!»   

سحـــــــــــــرگه رهروي در سرزميني       همــــــــي گفت اين معمّي با قريني

كه اي ‌صوفي شراب آنگه شود صاف        كه در شيشه بمــــــاند اربعيــــــني


عبدعاصی: دهه کرامت که ولادت حضرت معصومه(س) تا ولادت حضرت رضا(ع) است هم در این اربعین واقع شده . زیارت قم و مشهد همیشه پربرکت است و نباید غفلت کرد . از یکی از ائمه هدی(ع) می شود مدد گرفت و وارد این این اربعین شد . ملتمس دعا . یاعلی مددی